ANA DİLİM HANI?
biz turkuz
Urmu راه حلي واقع بينانه براي مسائل قومي ــ ملي و زباني در ايران فريدون بابائي در سال 2005 ما، در جلسه هاي ماهانه گروه مطالعات تاريخ معاصر ايران ــ
مونترآل، درباره تحول تاريخي مسائل قومي ــ ملي و زباني در ايران مطالعه و بحث
كرديم. در زير خلاصه اي از اين مطالعه و پيشنهاد راه حلي بر پايه اين بررسي را
ملاحظه مي كنيد. تحول قومي ــ ملي و زباني در جهان تحول قومي ــ ملي و زباني در ايران راه حل ها براي بحران قومي ــ ملي و زباني مقدمه طرح اول از شناسائي صريح وجود خلق يا مليت هاي متعدد در ايران خودداري
كرده و تحت اسم مبهم اقوام و اقليت هاي زباني ــ فرهنگي به آن اشاره مي كند. اين
طرح از ستم مضاعف به مليت هاي غير فارس ايران در رژيم استبدادي پهلوي حرفي نمي
زند. طرح دوم به طور روشن و قاطع واقعيت ايران امروز به عنوان كشور كثيرالملله
را اعلام مي كند. اما از شناسائي ملت ايران به عنوان ملتي تشكيل شده از مليت ها و
اقوام متعدد احتراز دارد. به نظر من در ايران، در عرض قرن هاي متمادي زندگي مشترك،
مليت ها و اقوام ساكن، ملت بزرگ يا جامع ايران را تشكيل داده اند. من به آساني مي
توانم قبول كنم كه هم هويت آذربايجاني دارم و هم هويت ايراني. هم جزوي از خلق آذربايجان
هستم و هم شهروندي از ملت ايران. و فكر مي كنم كه هنوز هم اكثريت آذربايجاني هاي
ايران اين برداشت را دارند. طرح سوم: راه حل دموكراتيك، عادلانه، مسالمت آميز و واقع بينانه براي
بحران قومي ــ ملي و زباني در ايران راه حلي
واقع بينانه براي مسائل قومي ــ ملي و زباني در ايران
طبق اطلاعات كنوني، مبدأ همه اقوام و ملت هاي ساكن دنيا، مهاجران آفريقائي هستند.
اين مهاجران در طول هزاره و قرن ها در مكان هائي مسكن گزيده و مبدأ كوچ هاي ديگري
شده و در دنيا پراكنده شده اند. قبيله ها، اقوام، خلقها و ملت ها، پس از استقرار
طولاني و زندگي مشترك مهاجران در يك سرزمين، به وجود آمده و در شرايط مخصوص، برخي
از اقوام، خلق ها و ملت ها موفق به تشكيل دولت خودمختار و يا دولت ملي (اتا
ناسيون) خود شده اند. و برخي ديگر هنوز هم به طور اختياري يا اجباري در داخل دولت
هاي مزبور زندگي مي كنند.
زبان هاي رايج كنوني نيز از يك و يا از چند خانواده بزرگ زباني به وجود آمده اند.
از تحول و تغيير و رشد اين زبان هاي مادر، در شرايط متنوع جغرافيائي و تاريخي،
گويش ها و نيمه زبان ها و زبان هاي مشخص معاصر حاصل شده است.
نگاهي به تاريخ شناخته شده تحولات قومي و زباني در سرزمين ايران نشان مي دهد كه
ايران به ترتيب مسكن اقوام بومي آسيائي (مانند ايلامي ها و….) اقوام مهاجر يا
مهاجم هندو اروپائي (اقوام ماد، پارس و پارت و….)، يوناني، عرب و ترك، در پنج
هزاره گذشته بوده است. اقوام مهاجر مزبور ايران را مسكن خود گزيده و در طول تاريخ
چند هزار ساله، از آميزش آن ها، اقوام، خلق ها (مليت ها) و ملت كنوني ايران به
وجود آمده است.
زبان هاي رايج در اين سرزمين هم به موازات تحولات تاريخي، متنوع و متغير بوده اند.
در هر دوره اي يك يا چند زبان در ارتباط هاي رسمي حكومتي يا ادبي به كار برده شده
است. زبان هاي ايلامي، پهلوي (فارسي باستاني)، يوناني، عربي، فارسي دري و تركي مهم
ترين اين زبانها هستند.
آمار زبان هاي رايج در ايران معاصر(1) نشان مي دهد كه ايران يك كشور چند زباني
است. طبق اين آمار، زبان مادري در حدود 55% مردم ايران زبان هاي شاخه ايراني
خانواده هندو اروپائي (فارسي، كردي، بلوچي و گويش هاي فارسي)، 45% زبانهاي تركي(
آذربايجاني و تركمن) و 2% زبان عربي است.
محل تمركز عمده گروه هاي زباني در ايران (2) كانون هاي سكونت اقوام و خلق هاي
مختلف در سرزمين ايران را نشان مي دهد.
حكومت ايران در اين چند هزاره در دست اين اقوام رد و بدل شده است. اقوام مهاجر پس
از قرنها زندگي در ايران به تدريج با بوميان آميزش كرده و اغلب با حفظ زبان و بخشي
از فرهنگ خويش، ايراني شده اند. تمركز آنها در مناطقي و زندگي مشترك چند قرني با
هم آن ها، پايه ايجاد خلق هاي (مليت هاي) متفاوت گرديده است. خلق هاي آذربايجان،
كردستان و بلوچستان بدين طريق به وجود آمده اند. از طرف ديگر، آميزش جسمي و فرهنگي
بين اقوام به علت ازدواج هاي بين اقوام مختلف و پراكندگي آنها بخصوص در شهرها،
اغلب ايراني ها را از نظر خوني و فرهنگي مخلوط كرده است. به همين دليل كمتر مليتي
مي تواند ادعاي “پاكي نژادي يا فرهنگي» را بكند.
به علاوه به علت اين آميزش و زندگي مشترك، زبان عده اي تغيير كرده است. در نتيجه
اجداد برخي از ايرانيان فارس زبان امروزي از اقوام ترك يا عرب هستند و اجداد بخشي
از آذربايجاني هاي ترك زبان از اقوام فارس يا عرب. دولت ملي مدرن ايران با انقلاب
مشروطيت به وجود آمده است. اين دولت در اوايل، يك حكومت غير متمركز و به شكل
ايالات و ولايت هاي اغلب با خصوصيات قومي ــ زباني متفاوت بوده است. تشكيل انجمن
هاي ايالتي و ولايتي انتخابي، طبق قانون اساسي مشروطيت، براي شكل دادن اين حكومت
غير متمركز (يا فدراليسم ايراني)، در نظر گرفته شده بود.
با سركار آمدن سلسله پهلوي، سياست استبدادي تمركزگرا، بر پايه يك كشور و يك ملت
واحد با يك زبان رسمي (فارسي)، به همه مردم ايران تحميل مي شود. استان ها با حدود
غير قومي جايگزين ايالت ها و ولايت هاي سابق مي شوند. انجمن هاي ايالتي و ولايتي
از بين مي روند و يا تشكيل نمي شوند. تحصيل و تدريس اجباري به زبان فارسي، و ممنوع
شدن استعمال و تدريس و انتشارات به زبانهاي مادري ديگر ساكنان سرزمين ايران، مانع
رشد طبيعي اين زبانها شده و ستم فرهنگي كنوني در ايران را ايجاد مي كند. اين ستم
فرهنگي همراه با تبعيض هاي اقتصادي و ديني در نواحي غير فارس زبان باعث رشد
احساسات ضد حكومت مركزي و ضد زبان فارسي و گاهي ضد ايراني مي شود.
از سوي ديگر، اين ستم فرهنگي بخصوص زباني، يك ملت ايران تك زباني به وجود نياورده
اما پايه نارضايتي و ستمديدگي ميليون ها ايراني غير فارس زبان شده است. در نتيجه
اين سياست، آذربايجاني ها كه حداقل يك سوم ساكنان ايران را تشكيل مي دهند، از
آموختن زبان مادري يا پدري خود محروم مي شوند. مي توان ادعا كرد كه حكومت ضد
دموكراتيك تمركزگرا، عدم شناسائي و احترام به حقوق اقوام و خلق ها يا مليت هاي
تشكيل دهنده ايران معاصر و ستم هاي فرهنگي، ديني و اقتصادي مداوم، بحران ملي ــ
قومي و زباني كنوني را به وجود آورده است. بحراني كه استقرار نظام دموكراتيك واقعي
و اتحاد نيروهاي دموكراتيك در ايران را مشكل مي سازد.
اين بحران در شرايط ملي، منطقه اي و بين المللي كنوني اگر راه حل دموكراتيك و
عادلانه و واقع بينانه اي را پيدا نكند منجر به شورش ها و جنگ هاي داخلي، دخالت
كشورهاي خارجي مخالف ايران، استمرار نظام استبدادي و تجزيه احتمالي كشور ايران
خواهد شد.
بررسي و در نظر گرفتن اين واقعيات تاريخي و معاصر ما را در شناسائي ايران كنوني و
در جستجوي راه حل هاي مناسب براي مسائل قومي ــ ملي و زباني ايران، كمك مي كند. به
طور خلاصه، نيروهاي سياسي چند راه حل زير را پيشنهاد ميكنند:
1ــ آن هايي كه معتقد به وجود مليت هاي غير فارسي زبان و ستم فرهنگي مضاعف در
سرزمين ايران نيستند و يا مي خواهند يك ملت واحد با يك زبان رايج، با تحليل تدريجي
اقوام و مليت هاي موجود، به وجود بياورند، راضي به وضع موجود بوده و تغييرات مهم
در اين مورد را مضر به وحدت و تماميت ايران ميدانند.
2ــ گروهي از مليت هاي غير فارس زبان، در مقابل انكار وجودشان و يا حقوق برابر
مليت هاي مختلف ايران، به وسيله حكومت ها و نيروها و احزاب سياسي سرتاسري ايران،
تنها راه حل ممكن و عادلانه را در استقلال مليت ها يا ملت هاي خود مي بينند.
3ــ برخي بدون قبول وجود مليت هاي مختلف و يا ستم ملي ــ قومي در ايران، احترام به
فرهنگ و زبان هاي اقوام تشكيل دهنده ايران را پيشنهاد مي كنند به شرطي كه زبان
فارسي زبان رسمي اداري و آموزشي اجباري در سرتاسر ايران بماند. بخشي از اين گروه
با ايجاد نظام فدرالي دموكراتيك غير قومي نيز موافق هستند.
4ــ گروهي قبول دارند كه ايران يك كشور چند زباني و چند مليتي است. و ستم قومي ــ
ملي، ديني و زباني در ايران وجود دارد.
آنها راه حل عادلانه و دموكراتيك در كادر سرحدات ايران را ممكن دانسته و لازمه اين
راه حل را استقرار يك نظام مردم سالار فدرال در ايران و شناسائي حقوق برابر خلق ها
يا مليت هاي ساكن مي دانند.
من كه خودم را جزوي از خلق (مليت) آذربايجان و ملت ايران مي دانم موافق اين آخرين
راه حل هستم و در زير طرح نسبتا جامعي را براي حل مسائل ملي ــ زباني در ايران،
براي بحث، پيشنهاد مي كنم.
دو سال پيش براي اولين همايش اتحاد جمهوريخواهان ايران دو طرح درباره مسائل ملي و
قومي پيشنهاد شد و من بر پايه آن ها با تغييراتي طرح سومي را تنظيم كرده و پيشنهاد
نمودم كه در سايت جمهوري و تريبون انتشار يافت (3ــ6). اما اين طرح در همايش مورد
بحث قرار داده نشد.
در اين طرح راه حل هائي براي اصلاح مسئله ملي ــزباني به طور مبهم ذكر شده اند. با
در نظر گرفتن ابهام هاي مذكور، امكان دارد كه باز هم حل دموكراتيك مسائل ملي ــ
زباني در ايران با اين طرح سالها به عقب افتد. در حالي كه در شرايط كنوني منطقه و
ايران بايد به طور روشن و قاطع در اين باره اعلام نظر كرد و براي اقدامات ضروري
زمان بندي نمود.
هر دو طرح فوق درباره راه حل مسئله تجزيه و تقسيم خلق يا اقوام آذري، كرد، بلوچ و
عرب ايران بين كشورهاي مجاور (جمهوري آذربايجان، تركيه، عراق، پاكستان و
افغانستان) سكوت كرده و راه حلي پيشنهاد نمي كنند.
ضروري است كه قبل از ارائه طرح سوم پيشنهادي ام توضيحي درباره اصطلاحات ملت، خلق،
مليت و قوم بدهم چون در اين موضوع ابهام ها زيادند و احتياج به مطالعه و روشنگري
كارشناسان جامعه شناس داريم. علت اصلي اين ابهام و اختلافات عدم تعريف و يا توافق
درباره كلمه بخصوص براي مردم يك ناحيه كه همه عوامل تشكيل دهنده يك ملت به استثناي
دولت ملي مستقل يا دولت خود مختار را دارند است. اين ملت هاي بالقوه يا در حال
تكوين را عده اي قوم، عده اي مليت، عده اي خلق و برخي ملت مي نامند.
شخصا فكر ميكنم كه كلمه ملت (ناسيون) را بهتر است براي مردمي به كار ببريم كه در
جريان تاريخ مشترك خود دولت ملي يا دولت خود مختار خود را تشكيل داده اند و در
سرزمين مشتركي زندگي مي كنند. اين ملت ممكن است كه ازيك يا چند خلق يا قوم تشكيل
شده باشد (مثل ملت آلمان، ملت ايران و ملت هند).
كلمه خلق (پيپل) را براي مردمي به كار ببريم كه زبان، فرهنگ، تاريخ و سرزمين مشترك
دارند ولي هنوز دولت ملي يا دولت خودمختار خود را تشكيل نداده اند (مانند مردم
آذربايجان و كردستان ايران).
كلمه مليت (يا ناسيوناليته) را عده اي به عنوان معادل خلق به كار مي برند. من
اصطلاح خلق را به مليت ترجيح مي دهم. چون مليت گاهي معني تابعيت را هم دارد.
كلمه قوم (اتني) از اصطلاحات خيلي مبهم در اين باره مي باشد. براي عده اي قوم شاخه
اي هم تبار و همزبان يا هم گويش از يك ملت يا خلق و براي عده اي ديگر معادل خلق يا
مليت است.
در زير اين طرح پيشنهادي به همايش جمهوريخواهان را، با تغييراتي از جمله اضافه
كردن بند 7 و تلفيق نكات فوق، ملاحظه مي كنيد.
1ــ ايران كشور همه خلق ها (مليت ها) و اقوام و اقليت هاي زباني ــ فرهنگي ساكن
آنست. هيچ يك از اين همبودي هاي مليتي و قومي ــ زباني، امتياز و برتري بر ديگران
ندارد و همگان بايد از حقوق برابر برخوردار باشند. مظاهر هويت ملي و قومي را بايد
محترم شمرد و مورد حمايت قانون قرار داد و راه رشد و شكوفايي آنها را فراهم ساخت.
2ــ ملت ايران از اتحاد و همبستگي خلق ها (مليت ها) و اقوام ساكن سرزمين ايران، با
هويت هاي ملي و قومي مشخص، در جريان زندگي مشترك تاريخي، به وجود آمده است. تعلق
به كشور و ملت ايران ناقض هويت ملي يا قومي مردم تشكيل دهنده آن نيست “مليت ها” و
اقوام تشكيل دهنده ي ملت ايران، از يك هويت مشخصي برخوردارند كه در خلق ها زبان و
گويش ها، در آداب و رسوم و مذهب، در فرهنگ و هنر قومي و محلي آن ها متبلور است. از
سوي ديگر، اين مليت ها و اقوام ايراني اند و بخش هاي به هم پيوسته ملت ايران را تشكيل
مي دهند.
3ــ در طي 80 سال گذشته اصل ناظر بر روابط مليت ها، اقوام و اقليت هاي ايراني، بر
مبناي برابري حقوقي در كليه عرصه ها نبوده است و امكانات متعلق به همه ايرانيان
نيز به تساوي ميان همه بخش هاي كشور تقسيم نشده است. نتيجه اين سياست ها جلوگيري
از رشد اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي عادلانه همه مليت ها و مناطق تشكيل دهنده ايران
بوده است. با در نظر گرفتن آنچه در سده گذشته به مليت هاي غير فارس و برخي از
مناطق كشورمان گذشته، ما خواهان اقدام در راستاي تحقق مظاهر و شاخص هاي هويت مشخص
مليت ها و اقوام ايراني هستيم. و هرگونه تلاش و پافشاري بر عدم اجراي چنين سياستي
را در كشوري با بافت ملي و قومي گوناگون، نه تنها مغاير با منشور جهاني حقوق بشر،
بلكه در موقعيت جغرافياي سياسي ايران در منطقه، براي وحدت ملي ايرانيان، زيانبار
مي دانيم . جامعه دموكراتيك و پلوراليستي مطلوب ما، نه تنها بايد هويت ملي قومي،
فرهنگي، زبان و ديني و ديگر شاخص هاي آن را حفظ كند، بلكه بايد شرايط لازم را براي
بروز آزادانه و رشد و پرورش آنها فراهم آورد.
4ــ زبان فارسي به عنوان زبان ارتباطي مشترك همه ايرانيان ضروري است كه در سرتاسر
ايران تدريس شود اما زبان مشترك به معني تك زباني نيست. ما خواستار رفع هر گونه
تبعيض از مليت ها و اقوام ساكن ايرانيم. ما خواهان آنيم كه زبان مادري هر كدام از
خلق ها يا مليت هاي ساكن ايران در سرزمين هاي ويژه و در نواحي كه اكثريت دارند به
عنوان زبان تحصيلي و اداري رسميت يابد. به نظر ما احترام به زبان هاي مادري مليت
هاي ايراني از مباني منشور جهاني حقوق بشر بوده و پيكار در راه تحقق آن وظيفه ما و
در شمار خواسته هاي مهم دموكراتيك جمهوريخواهان است.
لازمه اين احترام و پذيرش حقوق برابر مليت هاي تشكيل دهنده ايران، تدريس اين
زبانها در دبيرستان ها مي باشد. به طوري كه همه دانش آموزان خلق هاي غير فارس زبان
بتوانند هم زبان مادري، هم زبان فارسي و دانش آموزان فارسي زبان يكي از زبان هاي
خلق هاي غيرفارس ايران (تركي، كردي، بلوچي و عربي) را ياد بگيرند.
5ــ ما جمهوريخواهان كه از ميان خلق ها (مليت ها) و اقوام گوناگون ايران برخاسته
ايم، برآنيم كه سود ملت ايران و مليت هاي ايراني و ميهن مان در تفرقه و جدائي ما
از يكديگر نيست بلكه در يگانگي و هم بستگي ما است. يكي از شروط مهم اين يگانگي و
همبستگي سراسري وحدت سياسي كشور اعتقاد به برابري حقوقي همه ايرانيان و اجتناب از
ملت پرستي افراطي است و هر نوع ايدئولوژي ناسيوناليستي افراطي كه خصومت ميان ملت
ها و نيز ميان مليت ها و اقوام تشكيل دهنده ملت ايران را دامن بزند، محكوم مي
كنيم. زيرا اين سياست ها بيگانه با انديشه و آرمان هاي انسان دوستانه ي ما بوده و
نتايج وخيمي براي همه ساكنان ايران و منطقه دارند.
6ــ گذار از نظام استبدادي ريشه دار كنوني به سوي جامعه اي آزاد و دموكراتيك كه در
آن شهروندان آگاه، امور خود و كشور را به دست گرفته باشند، يك باره امكان پذير
نيست و زمان مي خواهد. لذا در گذار از رژيم به غايت متمركز كنوني براي تحقق يك
دمكراسي مبتني بر ساختاري غير متمركز و تامين مشاركت مردم در امور خود، بايد
كارشناسانه عمل كرد و گام به گام با در نظر گرفتن آراي مردم پيش رفت.
سازماندهي حكومت و ساختار قدرت در نظام سياسي كشور بايد به نحوي باشد كه نه تنها
مليت ها و اقليت هاي ساكن مناطق گوناگون، بلكه اهالي استان هاي ديگر بتوانند در
آنچه به سرنوشت مستقيم آن ها مربوط مي شود به طور موثر و فعال دخالت كنند. در اين
چهارچوب حق تصميم گيري درباره مسائل هر منطقه براي مردم آن محفوظ است..
سياست عدم تمركز گسترده در هر شكل آن بايد متضمن واگذاري امور هر منطقه به خود آن
منطقه باشد. به عبارت ديگر جز در امور مربوطه به دفاع ملي، سياست خارجي، منابع و
موسسات اقتصادي متعلق به همه مردم، سياست پولي و بانك مركزي، و ساير امور مورد
قبول مليت هاي ايراني، ارگان هاي برگزيده در سطح محلي از اختيارات كامل برخوردارند
و امور منطقه تحت نظر خود را اداره مي كنند. شكل اعمال اين عدم تمركز يا نظام
فدرال را قانون اساسي جمهوري ايران تعيين خواهد كرد.
7ــ بعضي از خلق ها(مليت ها) و اقوام ساكن ايران و منطقه، به علل تاريخي، به چند
بخش تجزيه شده و در كشورهاي مستقل مجاور هم زندگي مي كنند (مثل كردها). مرزهاي
كنوني و نظام هاي تمركزگراي استبدادي اين كشورها اجازه ارتباط و همكاري هاي محلي
آزادانه به آن ها را نمي دهد. اصل احترام به تماميت ارضي كشورهاي مستقل عضو سازمان
ملل متحد مانعي قانوني براي اتحاد اين خلق ها با هم در يكي از اين كشورهاي شناخته
شده و يا براي استقلال آن ها است. در نتيجه تنها راه حل واقع بينانه، دموكراتيك و
مسالمت آميز براي رفع اين موانع ايجاد نظام هاي دموكراتيك و فدرال در اين كشورها و
تشكيل يك اتحاديه كنفدرال بين اين كشورهاي مجاور و مستقل مي باشد. در اين صورت
ارتباط آزاد بدون مانع مرزي بين خلق ها يا مليت هاي پاره پاره شده منطقه بدون
تغيير مرزهاي كشورهاي موجود به وجود مي آيد(7).
جمهوري مردمسالار و فدرال ايران بايد پيشنهاد تشكيل اين اتحاديه (مانند اتحاديه
اروپا) را در منطقه به اين كشورها و خلق ها و ملل اين كشورها بدهد. تا با تشكيل آن
در آينده موانع ارتباطات و همكاري هاي ضروري همه خلق ها و ملل منطقه از بين برود
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |