ANA DİLİM HANI?
biz turkuz
*همانطور كه نويسنده نيز اشاره كرده است اين
جام در سال ۱۳۳۷ بوسيله هيات مشترك ايران و آمريكا كشف شده اما نه در
دهكده حاجي آباد بلكه از تپه حسنلو . لازم به ذكر است كه اين جام در
آغوش فردي قرار داشت كه بر زمين افتاده بود و بر پشت او خنجري فرو كرده
بودند(توضيح از خيري فام). توروكي هاي باستان آذربايجان نويسنده: مرحوم عادل ارشادي فر
مهم ترين سند تاريخي منهاي داده هاي زبانشناسي تطبيقي كه تاكنون در اثبات
بومي بودن ترك هاي آذربايجان ارائه شده است، وجود نام «توروكي» در اسناد
آشوري و اورارتويي از آغاز سده چهاردهم تا اوايل هزاره اول قبل از ميلاد
است.
«يامپولسكي» بر اساس همين اسناد كوشيده است حضور طوايف ترك زبان آذربايجان
را از سده چهاردهم قبل از ميلاد به بعد در اطراف درياچه اروميه اثبات نمايد
(رك: رحيم رئيس نيا، آذربايجان در سير تاريخ ايران 876). تاريخي كه
يامپولسكي ارائه كرده متكي بر گزارش جنگي «آداد ـ نيراري اول» پادشاه آشور
در اواخر سده چهاردهم قبل از ميلاد مي باشد. بسيار مسرورم كه اين مقاله
براي نخستين بار اين اطلاع خيلي مهم و ارزنده را به خوانندگان خود و همچنين
پژوهشگران عرصه ي تاريخ آذربايجان مي بخشد كه «توروكي هاي» باستان
آذربايجان حداقل از آغازه هزاره دوم قبل از ميلاد در اطراف درياچه اروميه
سكونت داشتهاند. بر اساس اطلاعاتي كه دانشمندان غربي از روي الواح آشوري
قديم منتشر كردهاند و در سال 1376 شمسي از طرف آقاي دكتر يوسف مجيد زاده
باستان شناس معروف ايراني، در ايران منتشر شده است، آگاهي ما تا اندازه اي
از توروكي هاي باستان آذربايجان تكميلتر ميشود. سرزميني كه «توروكي» ها
در آنجا سكونت داشتند در الواح آشوري قديم «توروكوم» (Turukum) ناميده شده
است. اين سرزمين در حد فاصل اربيل در شمال شرقي عراق تا درياچه اروميه در
آذربايجان قرار داشت. سرزمين «توروكوم» با سرزمين «گوتيوم» (ميهن گوتي ها) و
هم چنين با ايالت هوري نشين «اشنونا»(1) در كرانه شرقي رود دياله همسايگي
داشت. اشنونا (تل اسمر كنوني) به طور قطع در جنوب سرزمين «توروكوم» قرار
داشت. نخستين اطلاعي كه از توروكي هاي باستان آذربايجان داده شده مربوط به
شمشي آداد اول (1813 – 1781 ق.م) پادشاه آشور در اواخر قرن نوزدهم قبل از
ميلاد مي باشد ولي اين موضوع كه «توروكيها» قبل از اين تاريخ با حمورابي
پادشاه مشهور بابل (به توريخ دلاپورت 2003 – 1961 ق.م)(2) درگيريهايي
داشته اند، مورد تصديق دانشمندان بوده است. بر اساس نخستين اطلاع تاريخي كه
از «توروكي»هاي آذربايجان در اواخر قرن نوزدهم قبل از ميلاد به دست ما
رسيده است و آخرين اطلاعي كه منابع اورارتويي در قرن نهم قبل از ميلاد داده
اند، توروكي ها حداقل به مدت يك هزاره (ده قرن) در اطراف درياچه اروميه و
شمال شرقي عراق اقامت داشته اند.
يوسف مجيد زاده با استناد به يك منبع غربي (LaessØe,1959e:31) و بر اساس
مندرجات الواح آشوري مربوط به شمشي آداد اول مي گويد: «شمشي آداد اول
پادشاه آشور قديم بر سر مالكيت «قابرا» در منطقه اربيل نه تنها با «دادوشا»
پادشاه اشنونا درگيري داشت بلكه ساكنان گردنكش كوهپايه هاي زاگرس يعني
گوتي ها و توروكي ها نيز براي او هميشه مزاحمت هايي ايجاد مي كردند و به
ويژه توروكي ها كه تصرف «شوشارا»(3) را براي وي غير ممكن كرده بودند و
دشمنان خطرناكي براي آشور به شمار مي رفتند (تاريخ و تمدن بين النهرين، جلد
اول، 148) منبع مورد استناد يوسف مجيد زاده مي گويد: «يكي از جنگ هاي عمده
شمشي آداد اول لشكركشي به منطقه زاب سفلي (زاب كوچك) بود. در اين جنگ
چندين شهر ازجمله قابرا، آراپخا (كركوك) و توروكوم به تصرف سپاهيان آشوري
درآمد. به نظر مي رسد كه تصرف سرزمين «توروكوم» (كشور توروكي ها) به دست
شمشي آداد اول پايدار نبوده و نيروهاي آشور مجبور به ترك اين سرزمين شده
اند، زيرا منابع آشور نشان مي دهند كه بعد از مرگ شمشي آداد اول «ايشمَ ـ
داگان اول»(4) فرزند و جانشين او كه مابين سال هاي 1780 – 1741 قبل از
ميلاد (به توريخ مجيد زاده) سلطنت كرده است معاهده صلحي را با «توروكو»
بسته و دختر رئيس قبيله توروكي (به تعبير مجيدزاده) نيز با «موت – آشكور»
فرزند «ايشم ـ داگان اول» ازدواج كرده است.(5) يك
منبع مورد استناد مجيدزاده احتمال داده است كه در زمان شمشي آداد اول شهر
«شوشازا» زير فشار توروكي ها متروك شده است. در نامه هاي «ماري» (6) نام دو
فرمانرواي توروكي ذكر شده ـ متاسفانه اين نام ها در تاليف مجيدزاده
نيامده و نام يكي از رهبران توروكي نيز «زازيا» بوده است. منابع مورد
استفاده دكتر مجيدزاده و همچنين خود ايشان بر اين عقيده اند كه نام هر سه
فرمانرواي توروكي «هوري» بوده است. يوسف مجيدزاده با توجه به اين اسامي اين
استنتاج را كرده است كه : «شايد بتوان گفت كه تمام قوم جنگاور توروكي كه
در دامنه هاي زاگرس (به تحقيق زاگرس شمالي) زندگي مي كردند و با حمورابي
درگيري هايي داشتند از اقوام هوري بودهاند (ماخذ بالا ، 169) . از آنجايي
كه زبان قوم هوري شناخته شده است و هيچ دانشمندي در خصوص آسياني (=التصاقي)
بودن اين زبان ترديدي نكرده است مخالفت با اين استنتاج كه توروكيها شايد
از تبار هوري ها بودهاند موردي ندارد اما بر اين استنتاج اين مطلب را بايد
علاوه كرد كه اتنونيم و توپونيم «توروكي» همانطوري كه يامپولسكي به درستي
دريافته است همان واژه «توروكو» در سنگ نبشته هاي اورخون ويئنيسئي سده هاي
ميلادي و «تورك» امروزي است. بنابراين مي توان زبان هوري را به عنوان
زباني «پروتو تورك» كه از هزاره چهارم قبل از ميلاد توسط عناصر هوري در
كرانه غربي درياي خزر تكلم مي شده و در هزاره هاي بعد به شمال بين النهرين
تا سوريه رسيده است معرفي كرد.(7) من
با استناد به وجود دهها واژه پايه تركي در زبان هاي سومري، ايلامي، گوتي،
كاسّي و … و همچنين مهاجرت سومري ها، ايلامي ها، هوري ها و شعبه هايي از
كاسي ها از كرانه هاي غربي درياي خزر (آذربايجان و قفقاز) به سرزمين هاي
جديد و ايضاً نفوذ نظامي گوتي ها و كاسي ها از شمال غرب و غرب ايران در بين
النهرين، معتقدم كه دانشوران امروزي تاريخ بايد در اين فرضيه كه خاستگاه
عناصر ترك، آسياي مركزي بوده، تجديد نظر كنند و طبق شواهد موجود بايد
بپذيرند كه حوزه درياي خزر خاستگاه اصلي عناصر قومي ترك بوده است.
توروكي هاي مورد بحث ما كه يگانه سند رسمي و غير قابل تفسير اثبات حضور
طوايف ترك زبان از آغاز هزاره دوم ق.م تا آغاز هزاره اول ق.م در آذربايجان
مي باشند. پس از سپري شدن قرن هاي 17-16-15 دوباره در قرن چهاردهم قبل از
ميلاد در اسناد بين النهرين ظاهر ميشوند. سكوت منابع آشوري در
قرنهاي17-16-15 در مورد همه اقوام ساكن در ايران غربي يك سكوت همه جانبه
است و علاوه بر توروكي ها، گوتي ها و لولوبي ها را نيز شامل مي شود و علت
اصلي آن را بايد در ضعف آشور در اين سه قرن جستجو كرد. اما در قرن چهاردهم
قبل از ميلاد اين سكوت شكسته مي شود و بار ديگر مدارك تاريخي بيشتري ارائه
مي شود. با روي كار آمدن آداد ـ نيراري اول (1275 ـ 1307 ق.م به توريخ
مجيدزاده و 1281 و 1310 به توريخ دلاپورت) وي شرح پيروزي هاي پدر پادشاه
خود «اريك ـ دن ـ ايلو» عليه مناطق «توروكو»، «نيگيمتي» و روساي همه ي گوتي
هاي كوه نشين را به دست مي دهد. مجيدزاده از اين لحن لوحه آشوري استنباط
مي كند كه اين توصيف آشكار مي كند كه مخالفان ساكن در كوه هاي زاگرس را در
مجموع «گوتي» مي ناميدند. قطع نظر از درستي و يا نادرستي اين استنباط اين
نكته كه نام «توروكو» در كنار گوتي ها برده شده حائز اهميت است به اين سبب
كه اين دو قوم كوهستاني در عرض پانصد سال در كنار هم زندگي مي كرده اند و
تغيير عمده اي در مواضع و پايگاه هاي سكونتي آن ها حاصل نشده است. ولي ظهور
منطقه جديدي به نام «نيگيمتي» (به قرائت دياكونوف: نيگيمخي) كه به گفته
جورج كامرون در رشته كوههاي شرق اربيل قرار داشت، در جوار حوزه هاي سنتي
گوتي ها و توروكي ها حائز اهميت بيشتري است زيرا اين توپونيم گواه تفوق
عنصر قومي «هوري» در جنوب درياچه اروميه است «نيگيمتي» (= نيگيمخي) به گفته
دياكونوف نامي هوري است (تاريخ ماده، 474) و وي به جاي منطقه توروكي «كشور
توروكي» نوشته است كه صحيح تر مي نمايد. زيرا اين توصيف وجود پادشاهي
(امارت) را در كشور مذكور تاييد مي نمايد. همانطوري كه نيگيمتي نيز كشور
ناميده شده است. (8)
آدادنيراي اول خويشتن را نابود كننده قبايل نيرومند كاسي (كاسي هاي حاكم بر
بابل) و گوتيان و لولوميان (=لولوبيان) و شوباريان (سوبارتوها = ميتانيان و
في الواقع هوريان) مي داند (تاريخ ماد، 474) آنچه از اين ادعاهاي گزاف بر
مي آيد اين است كه دولت دوباره قدرت يافته ي آشور با چهار عنصر قوم هوري،
توروكو و گوتي و لولوبي در منطقه عمومي شمال شرق عراق و شمال غرب و غرب اير
ان درگير بوده است. دشمن ديگر وي كاسي ها در اين زمان در مركز عراق (بابل)
فرمانروايي و سلطنت داشتند «اريك ـ دن ـ ايلي» پدر پادشاه «آداد نيراري
اول» نيز در متني كه بيشتر آن از ميان رفته است شرح بيشتري از لشكر كشي خود
به سرزمين «نيگيمتي» كه پادشاه آن در اين موقع (قرن چهاردهم ق.م) شخصي به
نام «اسينو» بوده است به دست مي دهد. همانطوري كه نيگيمتي نامي هوري است
«اسينو» نيز نامي هوري و شهري از شهرهاي نيگيمتي به نام «ارنونا» كه اسينو
در آنجا به محاصره نيروهاي آشوري در آمده بود نيز به احتمال قوي هوري است.
با توجه به اين نام هاي كثير هوري در منطقه عمومي كردستان و آذربايجان و
وجود يك ايالت هوري نشين مشهور به نام «اشنونا» در ناحيه دياله، شكي در اين
نيست كه هوريان نزديك ترين متحدان توروكي ها، گوتي ها و لولوبي ها در
مقابله با آشوري ها بوده اند. ستايش خداي «تيشپاك» در ميان اشنونايي ها، كه
همان خداي «تشوپ» مشهور هوري ها و هيتي ها و تئشپا (=توشپا)ي اورارتوهاست
اين احتمال را تقويت مي كند كه خداي مورد احترام توروكي ها نيز «تيشپاك»
بوده است زيرا اسامي فرماندهان توروكي نيز چنانچه گذشت منشا هوري داشته
است. من توپونيم باستاني «اشنونا» را در نام «اشنو» ضبطي كه جغرافيدانان
عرب از اشنويه آذربايجان داشته اند باز مي جويم و معتقدم كه اين نام (=
اشنو) بازمانده توپونيم باستاني اشنوناست. يوسف مجيد زاده مي نويسد: «يكي
از پادشاهان «اشنونا» به نام «بيلالاما» بر پايه مداركي كه به دست آمده
قانوني به زبان اكدي تدوين كرده است كه در حدود دو قرن مقدم بر قانون
حمورابي است. امروزه مي دانيم كه در حدود سه چهارم از قانون اشنونا عيناً
در قانون حمورابي آمده است و موضوع بقيه آن شباهت فراوان به مواد مشابه در
آن قانون دارد (ماخذ فوق 157 ـ156) . توضيحات:
بناي پاسارگاد مقبره كوروش نيست ! حسن راشدي
چندي پيش در وبلاگي ‘ تصوير فردي به نمايش گذاشته شده بود كه براي اظهار
بندگي به كوروش سر سلسله هخامنشيان ‘ به پاي مقبره اي كه به نام وي در
پاسارگاد منسوب است ‘ افتاده و بر خاك آن سجده مي كرد ! و اين در حالي است كه بنايي كه به نام مقبره كوروش در پاسارگاد مشهور است نمي تواند قبر كوروش هخامنشي باشد !
قبر كوروش كه گفته مي شود در پاسارگاد است ، افسانه اي بيش نمي تواند باشد
؛ زيرا آنچه كه امروز به قبر كوروش مشهور است در كتابهاي تاريخي حمداله
مستوفي ‘ ابن بطوطه و ديگر سياحان و مورخان قرون گذشته و در ميان مردم محل
به " مقبره مادر سليمان" مشهور بوده كه در دوره پهلوي اول آنرا به نام
"مقبره كوروش " به مردم معرفي كردند ! پاسارگاد به چندين دليل نمي تواند مقبره كوروش باشد كه به سه تا از آنها اشاره مي شود :
1- كوروش در جنگ با ماساژتها ، يعني با تركان ماقبل ميلاد مسيح ، به دست
ملكه توموروس ‘ بانويي كه رهبري و پادشاهي تركان ماساژت را به عهده داشته
كشته مي شود ، محل كشته شدن كوروش طبق روايت هرودوت مورخ مشهور يوناني،
شمال رودخانه آراكس ( آراز = ارس ) بوده ، ولي "پير نيا " مورخ ايراني
دوران پهلوي بر هرودوت ايراد گرفته و محل كشته شدن وي را نه شمال رود
ارس ‘ بلكه شمال رود جيحون مي داند ؛ با توجه به نوشته هاي تاريخي هرودوت و
پيرنيا ‘ و تاكتيكهاي جنگي قرون گذشته و حتي كنوني ‘ اصولا در جنگ،
فرمانده كل قوا در پشت و منتها اليه لشگر و مسئول فرمان حمله و تنظيمات قوا
ست ؛ وقتي درجنگي فرمانده كل قوا (كوروش ) كشته مي شود ، يعني شكست كامل
لشكر مهاجم و نابودي كامل قواي مهاجم كه نتيجه اش جز از بين رفتن روحيه
مقاومت سربازاني كه احتمالا از جنگ جان سالم بدر برده اند و پا به فرار
گذاشتن كساني كه كشته نشده اند نيست !
در موقعيتي كه كوروش كشته مي شود و سرش از تنش جدا مي شود و به دست ملكه
تومروس مي افتد ، كدام سرباز زنده مانده و روحيه باخته پارس و با كدام
جرئت مي تواند جسد بدون سر كوروش را از ميان سربازان فاتح تومروس پيدا كند
و كشان-كشان از ميان آنها خارج كند و تا پاسارگاد شيراز ببرد ؟! 2-
اگر كوروش در شمال ارس كشته شده باشد فاصله اين مكان تا پاسارگاد به بيش
از 1500 كيلو متر و اگر در شمال رود جيحون كشته شده باشد به بيش از 2000
كيلومتر مي رسد ،فرض كنيم سرباز پارس با روش و ترفند خاصي كه بر كسي روشن
نيست جسد كوروش را از ميان لشگر پيروز تركان ماساژت بيرون آورده باشد، در
آن زمان اين فاصله 1500 يا 2000 كيلومتر را همراه باجسد با چه وسيله و
سرعتي تا پاسارگاد طي كرده كه سربازان پيروز ماساژت نتوانستند وي را
تعقيب كنند و سرباز پارس با خيال راحت جسد كوروش را تا پاسارگاد برده و در
طول اين مدت جسد هم متلاشي نشده است ؛ بطور متوسط هر انسان با پاي پياده و
يا با اسب و الاغ در حالت نرمال در يك ساعت مي تواند 6 كيلومتر راه طي كند
و اگر فرض كنيم سرباز پارس روزي 10 ساعت راه طي كرده باشد و اگر جنگ در
شمال رود ارس اتفاق افتاده باشد حداقل مدت 25 روز و اگر جنگ در شمال رود
جيحون اتفاق افتاده باشد حد اقل 33 روز طول مي كشيده كه اين سرباز بدون
استراحت ‘ جسد را به پاسارگاد ببرد كه در اين مدت جسد كاملا متلاشي مي شده
است . 3-
كوروش دين زرتشتي داشت و در آيين زرتشت اجساد مردگان را دفن نمي كردند (
زرتشتيان تا چندي پيش هم مردگان خودرا دفن نمي كردند ؛ الان از روش مدرن
براي توجيه مسئله استفاده مي شود ) و اجساد مردگان را بر بالاي تپه ها مي
گذاشتند تا طعمه پرندگان گوشتخوار و درندگان شود ؛ ( تپه اي در غرب شهر يزد
در گذشته مختص مردگان زرتشتيها بوده است ) چرا كه معتقد بودند جسم مرده
نجس است و با دفن شدن ، خاك پاك را هم نجس مي كند؛ حال اگر بر فرض محال
اين جسد به پاسارگاد هم آورده شده باشد ، جسد كوروش طبق آيين زرتشت نمي
توانست دفن شود و مقبره اي هم برايش ساخته نمي شد !
لذا بناي پاسارگاد به هيچوجه نمي تواند مقبره كوروش باشد و اگر مقبره مادر
سليمان هم نباشد مكان مقدسي براي مسلمانان محل بوده كه به " مقبره مادر
سليمان " مشهور بوده است . مرگ كوروش به روايت هرودوت:
كوروش بعد از فتح بابل به قصد جنگ با ماساژتها عازم آن ديار مي
شود .هرودوت مي نويسد كه در آن هنگام،زني به نام توميريس،ملكه ماساژتها بود
و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود.كوروش براي او پيامي فرستاد
و وانمود كرد كه طالب وصلت با اوست.اما پاسخ مطلوبي دريافت نكرد.زيرا ملكه
مي دانست كه قصد كوروش ازدواج با او نيست،بلكه تصرف قلمرو وي مي باشد. پس
كوروش به جنگ پرداخت و پس از عبور از رود " آراكس " ‘ تاخت و تاز خود را در
سرزمين ماساژتها آغاز كرد. پيش از نبردي كه با گروهي از ماساژتها رخ دهد
پسر توميريس به نام سپارگاپيس نه در ميدان جنگ و مبارزه جنگي ‘ بلكه در
ترفندي فريبكارانه به دست پارسيان اسير شد ؛سپارگاپيس از كوروش درخواست
كرد كه غل و زنجير را از او بردارند تا لب به سخن گشايد . به محض اينكه
دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار اسير شدن كشت ! ملكه كه از نصيحت
كوروش براي پرهيز از جنگ نا اميد شده بود و از كشته شدن پسرش نيز آگاه شد
به سوي جنگ شتافت و در نبردي بسيار سخت و خشن،سرانجام ماساژتها غالب آمدند و
بسياري از سپاهيان پارس كشته شدند و كوروش هم در آن جنگ كشته شد.
ملكه‘ به تلافي اصرار كوروش به جنگ و خونريزي و كشته شدن پسرش،سر كوروش را
در خيكي پر از خون فرو برد و گفت كه " اي خونخوار سيري ناپذير ؛ آنقدر
بخور تا از خون سير شوي !" قايناق: اولو اولوس
آذربايجان مهد ورزشهاي المپيك باستاني يونان
اصغر رشتبري
رقابتهاي
ورزشي المپيك يكي از معتبرترين و باشكوهترين مسابقات ورزشي جهان بشمار
ميآيد كه هر 4 سال يكبار در كشورهاي مختلف جهان برگزار ميشود. براساس
نوشته مورخان « اولين المپيك باستان در سال 776 قبل از ميلاد به افتخار
زئوس zeus ( خداي اساطيري يونان) در اليمپيا Olympia در يونان برگزار گرديد
و اين مسابقات به طور مرتب تا سال 392 پس از ميلاد ادامه داشت و بر اين
روال جمعا 293 دورة آن برگزار گرديد.(1) » كه اين 293 دوره را در تاريخ به
نام « المپيك عهد باستان» مينامند.
« در ابتدا مسابقات المپيك
باستان در فصل تابستان (مرداد ماه) تنها در يك روز انجام ميشد كه شامل دو
سرعت برابر يك طول ورزشگاه (نزديك 200 متر) و دو طول ورزشگاه دو استقامت،
دو امدادي و چند مسابقه نبرد تن به تن مثل مشت زني و پانكراتوم pancratum
يا پانكريشن pankration ( تركيبي از مشت زني و كشتي) بود كه بعدها اسب
سواري، ارابه راني و پنتاتلون يا مسابقات پنجگانه شامل پرتاب نيزه، پرتاب
ديسك، دو سرعت، پرش طول و كشتي نيز به ساير موارد آن افزوده شد كه بزرگترين
سرگرمي و فعاليت ورزشي و اجتماعي و بهترين وسيله تبادل افكار و عقايد مردم
نواحي مختلف، در آن روزگار بود.
با تسلط روميان بر يونان، بازيهاي
المپيك شكوه خود را از دست داد و صحنة رقابتهاي انساني به ميدان كارزارهاي
خونين نبرد اسيران با هم [نبرد گلادياتورها كه منجر به كشته شدن يكي از
طرفين ميشد] و يا حيوانات وحشي تبديل گشت».(2) در سال 394 پس از ميلاد در
حالي كه دو سال از برگزاري المپيك 293 سپري شده بود، مسابقات به دستور
تئودوسيوس Theodosius امپراطور روم تحريم و تعطيل شد(3).» اين تعطيلي در
حالي بود كه تركان هون غربي از سال 374 ميلادي، حمله برق آساي خود را به
اروپا خصوصا به محدوده امپراطوري روم آغاز كرده بودند و با به قدرت رسيدن
آتيلاي مقدس (رهبر مذهبي و نظامي تركان هون) اين حملات به اوج خود رسيد و
بدين ترتيب بزرگترين امپراطوري آن زمان، توسط تركان هون، كه از
ابتداييترين سلاحهاي جنگي استفاده ميكردند، سرتعظيم فرود آورد و بار ديگر
قدرت نظامي و جنگي تركان به رخ جهانيان كشيده شد.
« در زبان
فرانسه ضرب المثلي است كه ترجمه آن به اين صورت است كه ميگويند : او مانند
يك ترك قوي است. از اين ضرب المثل معلوم ميشود كه ملت ترك اساسا نژادي
قوي هستند و جنگجوئي و رشادت ملت ترك از قديم باعث افتخار و سربلندي آنها
بوده است.»(4)
«تعطيلي مسابقات المپيك، قريب به 1500 سال ادامه
يافت و سرانجام در سال 1896 ميلادي به همت و كوشش « بارون پيردوكوبرتن (
1937 ـ 1836 ) » محقق و انديشمند فرانسوي كه به پدر المپيك ملقب گشته است،
بار ديگر بازيهاي المپيك از سرگرفته شد.»(5)
«هنگامي كه « بارون
پيردو كوبرتن» در سال 1896 ميلادي ، ورزشهاي يوناني متداول در دشت نزديك به
كوههاي المپ olympe [كوهي است در يونان كه يونانيان معتقدند كه محل اقامت
خدايان ميباشد.] را بنام المپياد olympiad متداول گردانيد، پژوهشگران و
عالمان همواره در مطبوعات و سخنرانيها دو پرسش اساسي از وي مينمودند كه تا
65 سال بعد و هنگام بدست آمدن جام زرين حسنلو بيجواب مانده بود، نخست
آنكه از چه تاريخي اين ورزشها در يونان متداول گرديده است و ديگر آنكه آيا
ورزشهائي كه با نام المپياد باستاني يونان متداول بوده، يوناني الاصل
ميباشند و يا از اقوام و ملتهاي ديگر الهام گرفته شدهاند. از تصادف خوش
ايام، پيدا شدن جام زرين حسنلو به هر دو پرسش پژوهشگران پاسخ داد و پروفسور
كارال ديم در كتاب «تاريخ و ورزش در جهان» چنين نوشته است كه ورزشهاي
متداول در المپيك يوناني خيلي زودتر از سال 776 قبل از ميلاد متداول بوده و
ناگهاني و يكباره از يونان برنخواسته است زيرا بايد براي ورزشهاي شنا، دو،
سواركاري و پرش از موانع، ميدانهاي بزرگ و ساختمانهاي ويژه ورزشي براي
مردان و زنان، ساخته باشند و يونان در 776 قبل از ميلاد با اقتصاد ناچيزش
نميتوانسته چنين سازمانهائي داشته باشد.
پيدا شدن جام زرين حسنلو در سال 1958 ميلادي ( 23 مرداد 1337 شمسي) در
دهكدة حاجي آباد* از توابع سلدوز (نقده) در استان آذربايجان غربي با قدمتي 3
هزار ساله كه صحنههاي ورزشي تير و كمان، مشت زني، كشتيگيري، چوگان بازي و
ارابهراني بطور برجسته و با ظرافت تمام بر بدنه خارجي آن نمايانده شده
است، معلوم ميدارد در آن روزگاران در آذربايجان سرسبز و پرآب، اين ورزشها
آنچنان مورد توجه بوده كه شهرياران مقتدر « ماننا» ضمن تجسم آن بر جام طلا،
همواره آنرا در كاخ سلطنتي مدنظر داشتهاند.»(6) بعضي از دانشمندان و از
آن جمله دايسون، گدار و گيرشمن، تپه حسنلو را يكي از دژهاي مقدم ماننايي و
يكي از مراكز تاريخي آذربايجان باستان دانستهاند.(7)» «مجله لايف گزارش
مصور ويژهاي در شماره 12 ژانويه 1959 ميلادي خود به مناسبت اين كشف بزرگ
منتشر كرد و در قسمت اول اين گزارش تحت عنوان « اسرار جام زرين ـ فرهنگي
نامعلوم پديدار گشت» چنين نگاشت:«....
دانشمندان ايراني و آمريكايي كه در تپه كاوش ميكردند، به كاسه مزبور
برخوردند و آن را يكي از مهم ترين اشياي مكشوفه در اين گونه كاوشها يافته ،
و در رديف بزرگترين كشفيات عالم باستان شناسي شناختند.»(8)
لازم
به ذكر است كه «جام زرين حسنلو در موزه ايران باستان نگهداري ميشود»(9) و
در سال 1381 به مناسبت هفته ميراث فرهنگي ، اين جام در موزه سنندج در معرض
بازديد عموم قرار گرفته بود.
«پروفسور كارال ديم بزرگترين مورّخ
ورزش و رئيس دانشكدة ورزش آلمان و برگزار كننده المپيك 1936 برلين، هنگامي
كه در اكتبر 1961 براي تماشاي جام زرين حسنلو به تهران آمده بود، با مشاهده
جام زرين اعلام داشت : پيدا شدن اين جام زرين كه 950 گرم وزن [جناب آقاي
رحيم رئيس نيا در كتاب آذربايجان در سير تاريخ ايران ( بخش اول) وزن اين
جام زرين را در صفحه 226، 590 گرم ذكر كردهاند]و 60 سانتي متر دهانه آن
است ، هيجان خاصي را در اذهان صاحب نظران ورزشي جهان پديد آورده است زيرا
صحنههاي ورزشي كشتي، چوگان، ارابهراني، مشت زني و تيراندازي را بطور
برجسته و با ظرافت تمام در بدنة خارجي جام نمايانده و كيفيت آغاز مسابقات و
صحنه تقسيم جوايز را نيز مجسم گردانيده است. معلوم ميدارد 3 هزار سال پيش
كه اين جام را از طلاي خالص ساخته و در كاخ پادشاهان ماننا نهادهاند
رشتههاي ورزشي ياد شده در آذربايجان رايج بوده و پيشگامي اين ورزشها به
يونان نادرست ميباشد(10)».
از ورزشهايي كه در آذربايجان باستان
در زمان حكومت مانناها، متداول بوده، ميتوان به نوعي كشتي تهاجمي اشاره
كرد كه در حال حاضر در جهان به ورزش پانكريشن معروف ميباشد و ورزش سنتي و
ملي يونان محسوب ميشود.
مبارزات پانكريشن به دو روش آماتور و
حرفهاي (P.L.P) برگزار ميشود كه روش آماتور آن، 3 سال است كه در سطح
جهان برگزار ميشود و حرفهاي آن براي اولين بار در سرزمين اجدادي تركان
يعني در ولايت خودمختار آلتاي شهر بارنائول روسيه برگزار گرديد و اينجانب
(نويسنده مقاله) نيز بعنوان كاپيتان تيم ملي پانكريشن ايران در آن مسابقات
حضور داشتم. و در تيم ملي رويسه نيز چند نفر ترك از قوم آلتاي و آوار حضور
داشتند كه شامل ابرام اف قهرمان جوجيت سو برزيلي جهاني در سال 2003 جهان،
اهل داغستان روسيه از تركهاي آوار و سرگي ايگناتيف قهرمان جودو تورنمنت
بين المللي قزاقستان در سال 2003 اهل بارنائول از ولايت خودمختار آلتاي
ازجمله آنها بودند. در مسابقات حرفهاي P.L.P روسيه ارتباط دو تيم ايران و
روسيه توسط من و شاميل ابرام اوف صورت ميپذيرفت كه هر دو وظيفه مترجمي دو
تيم رابعهده داشتيم. شامل ابرام اف كه از تركهاي اوار داغستان بود ميگفت
كه ما آوارها از نژاد اصيل ترك و بعنوان تركان آوار معروف هستيم. و درمكتب
(مدرسه) به زبان تركي تحصيل ميكنيم. لازم به توضيح است كه بيش از يك پنجم
مردم روسيه از اقوام مختلف ترك ميباشند و زبان تركي بعنوان زبان دوم روسيه
محسوب ميشود و با آن زبان ميتوان با سفر به نقاط مختلف روسيه، در ارتباط
زباني برقرار كرد.
از سازمانهاي رزمي معروف جهان كه بزرگترين
مسابقات حرفهاي جهان را برگزار ميكنند و متاثر از ورزش پانكريشن
ميباشند، ميتوان به سازمانهاي زير اشاره كرد:
1ـ سازمان پانكريشن
حرفهايP.L.P ) Professional league of Pankration )كه مركز آن ولايت
خودمختار آلتاي شهر بارنائول و رئيس آن ولاديمير كلنشو (Vladimir klenshev)
ميباشد.
2ـ سازمان جهاني K - 1 كه مركز آن در ژاپن و رئيس آن كازويوشي ايشي (Kazuyoshi Ishii) و نيز رئيس جهاني سبك سيدوكان ميباشد.
3ـ سازمان جهاني K - 1 MMA كه مركز آن در برزيل و رئيس آن « سرجيو بارتارلي» ميباشد.
4ـ
سازمان جهاني جوجيت سوي برزيلي، Ultimate fighting championshi ) : U.F.C)
به معني قهرماني مبارزه بي نهايت كه مركز آن برزيل و رئيس آن برادران
گريسي (Gracie) ميباشند.
5ـ سازمان جهاني Submission wrestling
(كشتي تسليمي ) : كه اولين دوره مسابقات آن در روزهاي 24 تا 26 فوريه 1999 در ابوظبي برگزار گرديد.
« از ميان آثار يافته شده، از حسنلو، تعداد اشياي ساخته شده از نقره معدود
است و از چند حلقه و دكمه و گوشواره و يك ساغر تجاوز نميكند. اين ساغر،
كه در مرداد ماه 1337 پيدا شده، داراي ارزش خاصي است. ارتفاع اين ساغر.
5/17، قطر دهانهاش 10 و قطر پايه آن 8/6 سانتي متر است و ديواره خارجي آن
مزين به دو رديف نقوش برجسته طلاكاري است كه ضمن آنها صحنههاي پيكار جنگ
جويان پياده و ارابه سوار، كسانيكه حيوانات شبيه گاو و اسب و شير را به جلو
ميرانند يا با آن به نبرد پرداختهاند، ملاحظه ميشود.(11) زمانيكه
روميها به يونان حملهور شدند، نوعي ورزش كه به گلادياتور معروف بود با خود
به يونان آوردند اين در حالي است كه اين نوع ورزش بيش از 1500 سال قبل
ازورود روميان به يونان، در آذربايجان باستان متداول بوده و در جام نقرهاي
حسنلو اشكال مختلف آن بوضوح ديده ميشود. از طريق حمله تركان هون به يونان
و « تسلط 400 ساله حكومت تركان عثماني بر يونان(12) »، لغات زيادي از زبان
تركي وارد زبان يوناني شده ات به طور مثال : واژة يوناني آتليما (Athlima)
كه تغيير يافته كلمه تركي آتيلما (Atilma) ميباشد در زبان يوناني به معني
ورزش بكار ميشود. « زستي [zesti ] از كلمه تركي ايستي بمعني گرما ـ
كارپوزي karpouzi به معني هندوانه و....(13) ».
يونانيان كه خود را
مظهر تمدن و فلسفه در جهان ميدانند آنها را نيز مديون مُغ هاي( شامان كه
بعدها به «پيشواي مذهبي زردتشتي كه طبقهاي پايين تر از موبدان
بودهاند.»(14) آذربايجان ميباشند. «پروفسور ژاك دوماركت فرانسوي در تاليف
سودمند خود اعلام ميدارد پس از آشنايي يونانيان با تمدن درخشان آذربايجان
در اواخر سده ششم قبل از ميلاد، بسياري از جنبههاي ممتاز فرهنگ آذربايجان
به بركت انديشهي زرتشت و جهان بيني خاص او به يونان زمين راه يافت.(15) .»
«افلاطون در كتاب آلسي بياد Alcibiade، لفظ ماگوس Magos ( = مُغ) را معادل
با گنُس Gons به معناي «جادوگر»(16) ميداند.»
نويسنده كتاب «
فلسفه در ايران باستان» نيز بر متاثر بودن فلاسفه يونان از مغهاي
آذربايجان تاكيد خاصي دارد. او به استناد گفتههاي افلاطون و ارسطو معتقد
است كه فلاسفه يونان بيشتر تئوريهاي فلسفي خود را از مغان آذربايجان كسب
كردهاند.
«يونانيان سازنده كاخ تمدن بشمار نميروند زيرا آنچه از
ديگران گرفتهاند بمراتب بيش از آنست كه خود برجاي گذاشتهاند.»(17). ورزش
كشتي فرنگي كه به نام كشتي يوناني ـ رومي (Greec _ Roman) معروف ميباشد و
در زبان تركي « كلاسيك گولهش» گفته ميشود آن نيز اصليت يوناني ـ رومي
نداشته و از كشتي رزمي تركان مغولي الهام گرفته شده است. « ليينگ يانگ
دريافته است كه روشهاي رزمي اوليه مغولي بر روش مبارزه با دست خالي يوناني ـ
رومي تاثير داشته است.»(18) آذربايجان سرزمين مقدسي است كه بزرگاني همچون
دده قورقود، زرتشت، شمس تبريزي، جلال الدين نعيمي تبريزي ( بنيانگذار مكتب
حروفيه)، عماد الدين نسيمي، پروفسور هشترودي، علامه طباطبائي، علامه اميني،
علامه جعفري و... را در دامان پاك خود پرورش داده و به بشريت تقديم نموده
است. مريدان مكتب روحي اكنكار Eckankar ( دانش باستاني سفر روح كه از
شامانهاي ترك به ارث رسيده است) معتقدند كه رهبر آيندة اكنكار از تبريز
ظهور خواهد كرد.« در ميان رهبران اوليه اين جنبش اسامي شمس تبريز و مولاناي
رومي»(19) به چشم ميخورد.
منابع :
1ـ كريمي جواد ( تاليف) ، نگاهي به تاريخ تربيت بدني جهان، مركز نشر دانشگاهي، (تهران ، 1364) ص 42 و 43
2ـ آيريا جمشيد و آرام، عباس ( تهيه و تنظيم)، تاريخ تربيت بدني و ورزش، انتشارات دانشگاه فني و مهندسي، ( تهران ، 1364 ص 138 و 139)
3 نگاهي به تاريخ تربيت بدني جهان ص 50
4 تاريخ تربيت بدني و ورزش ص 221 و 222
5ـ نگاهي به تاريخ تربيت بدني جهان ص 50
6ـ مجله دانشمند، سال بيست و دوم، مهرماه 1363، شماره مسلسل 252، ص 12 و131
7ـ رئيس نيا رحيم (تاليف) ، آذربايجان در سير تاريخ ايران ( بخش اول)، انتشارات نيما، ( تبريز، 1368) ،ص 221
8ـ همان ص 227
9ـ نويد آذربايجان، شنبه 28 ارديبهشت 1381، سال چهارم، شماره (222)، ص 2
10ـ مجله دانشمند، شماره مسلسل 252 ص 10 و11
11ـ آذربايجان در سير تاريخ ايران ( بخش اول) ص 225
12ـ روزنامه جاجم جم، چهارشنبه 22 اسفند، 1380، سال دوم، شماره 541 ص 9
13ـ پارساي كيومرث (تاليف ) ، مكالمات روزمره يوناني به فارسي، چاپ دوم، انتشارات اشراقي، ( تهران، 1377) ص 14 و 347
14ـ قريب محمد (تاليف)، واژه نامه نوين، چاپ سوم، انتشارات بنياد، ( 1365) ص 1158
15ـ مجله دانشمند، شماره مسلسل 252 ص 11
16ـ نادرزاد بزرگ ( مترجم)، ورمازرن، مارتن، آئين ميترا، چاپ اول، نشر چشمه ( تهران، 1372) ص 24
17 ـ پازارگاد بهاءالدين ( نوشته و گردآورنده) ، تاريخ و فلسفه مذاهب جهان ، چاپ اول، كتابفروشي اشراقي( تهران ، 1346) ص 26
18ـ پيروزي امير ( مترجم) ويليامز، براين، هنرهاي رزمي مشرق زمين، چاپ اول، موسسه خدمات فرهنگي رسا، (تهران ، 1371) ص 26
19ـ اهرپور هوشنگ ( مترجم)، توئيچل، پال، اكنكاركليد جهانهاي اسرار، چاپ اول، نگارستان كتاب، ( تهران 1379) ص 21
:ادامه مطلب:
منابع آشوري در قرن سيزدهم
قبل از ميلاد مجددا در مورد توروكي ها سكوت كرده اند و به نظر مي رسد كه
توروكي ها در اين قرن در اتحاديه پادشاهان نائيري داخل شده اند. اين
اتحاديه كه چهل پادشاه در آن عضويت داشت سرزمين هاي واقع در بين درياچه هاي
اروميه ـ وان و احتمالا سيوان (گؤي گؤل) را شامل مي شد. توكولتي نينورتاي
اول در اواسط قرن سيزدهم ق.م خود را شاه درياي بالا و پائين و شاه سوباريان
و گوتيان و سراسر كشور نائيري مي خواند و محتمل است ما در اين بيانيه
توروكيها را تحت نام « نائيري» باز جوئيم هر چند كه اصطلاح گوتيان و
سوباريان (=هوريان) نيز مي توانند اين معني را كامل كنند. در هر صورت بعد
از سپري شدن سه قرن ديگر و در اوايل هزاره اول قبل از ميلاد (قرن نهم قبل
از ميلاد) در سنگ نوشته هاي ميخي اورارتو (كشور نائيري ) سخن از ايالاتي در
اراضي آذربايجان رفته است كه قومي به نام توريخي در آنها زندگي مي كرده ا
ند. نام «توريخي» بدون شك صورت اورارتويي «توروكي» آشوري است. يامپولسكي بر
اساس منابع يوناني سخن از مسكون بودن آذربايجان در سده 5 قبل از ميلاد
توسط «ايركي ها» رانده است. وي از طريق تحليل فقه اللغه اي به اين نتيجه
رسيده است كه منظور از توروك ها و توريخي ها و ايركي ها همان تركان هستند.
يامپولسكي در موردي ديگر با استناد به پومپونيوس (جغرافي نگار و تاريخ نگار
نيمه اول سده اول ميلادي) مي نويسد كه تركان در اوايل سده اول ميلادي و
حتي پيش از آن در چراگاه هاي شروان و دشت ميل زندگي مي كردند (رك. رئيس
نيا، 876-877). با در نظر گرفتن مراتب فوق و با تاكيد بر اين موضوع بسيار
اساسي كه «جاحظ» در اواخر قرن دوم هجري در رساله معروف خود «مناقب الترك»
درباره تركاني سخن مي گويد كه در آسياي صغير سكني داشته اند و عرب ها با آن
ها در ازمنه قديم آشنا بودند(9) موضوع بومي بودن تركان آذربايجان بصورت
تسلسل تاريخي مستمر احراز مي شود.
1
ـ پادشاهي اشنونا در قسمت سفلاي دره رود دياله قرار داشت. اين پادشاهاي با
ايلام و سومر– اكد و كشورهاي شمالي خود در كردستان و آذربايجان تماسي
تنگاتنگ و پيوندي ناگسستني داشت.
2 ـ درباره تاريخ جلوس حمورابي بر سلطنت بابل در ميان دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد.
3- شوشارّا
يا ششروم و شمشرّ قرائت هاي مختلف از نام يك شهر عمدتا هوري نشين مي باشد.
اين محل در حال حاضر «تلّ شمشاره» خوانده مي شود و در شمال شرقي عراق در
نزديكي هاي رواندوز در حوزه علياي زاب كوچك در جنوب غربي درياچه اروميه
قرار دارد (رك: يوسف زاده، تاريخ و تمدن بين النهرين، 46-168)
4 -
جزء اول اين نام يعني «ايشمَ» به معني شنيده است مي باشد. داگان خداي حامي
شهر ترقا «تل عشاره» در جنوب ملتقاي رود خابور و فرات و خداي مورد احترام
آموري ها است ايشمَ داگان يعني داگان شنيده است و يشمك آداد نام پسر ديگر
شمشي آداد اول كه به سلطنت «ماري» رسيد به معني آداد مي شنود مي باشد واژه
ايشمَ يا واژه ائشيتمك (شنيدن) و واژه عربي (سمع) و مشتقات آن قابل مقايسه
است.
5 ـ مجيد زاده معتقد است كه اين ازدواج سياسي بوده و ايشمَ
داگان پادشاه آشور به منظور دست يابي به صلح پايدار با توروكوها دست به اين
اقدام زده است. (ماخذ مذكور، 190)
6 ـ «ماري» (تل حريري امروزي)
است واقع در جنوب ملتقاي رود خابور به فرات در سوريه اين شهر در آغاز منطقه
اي سومري نشين بود اما بعد ها عنصر سامي غربي در آن تفوق يافت.
7 ـ خاستگاه نخستين هوري ها قفقاز و آذربايجان بوده است.
8 ـ در آن زمان آشوريها سرزمين هاي بسيار كوچك را كشور مي ناميدند. مثلا
در فلات ارمنستان 80 كشور برمي شمردند (رك: تاريخ ماد، 475)
9 - رك: بر تولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، جلد اول، 453
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
اولاجاقدير بير زامان توركون ده مدرسه سي
مدرسه ده موعلليم / در مدرسه معلم
يئنه دؤيدو اليمدن / باز هم زد به دستم
باشارماديم فارسيني / فارسي را بلد نشدم
ايراد توتدو ديليمدن / از زبانم ايراد گرفت
دئديم: آغا موعلليم / گفتم آقا معلم
وورما، گؤينه دي اليم / نزن دستهايم كبود شد
نه دير آخي گوناهيم؟ / گناه من مگر چيست؟
توركجه دير منيم ديليم / زبان من توركي است
ياپيشدي قولاغيمدان / گوشم را گرفت
دئدي: بوراخ توركونو / گفت توركي را رها كن
او قالدي ائوينيزده / آن در خانه تان ماند
اونوت گئتسين كؤكونو / اصل و نسبت را فراموش كن
اؤيره نمه سن آب – بابا / اگر آب بابا را ياد نگيري
آچاجاقسان اليني / بايد دستت را باز كني
كؤتك يئيه ندن سونرا / بعد اين كه كتك خوردي
اونودارسان ديليني / زبانت را فراموش مي كني
سنين هاران توركدور؟ / كجاي تو تورك است؟
آذريسن ، آذري / آذري هستي تو آذري
كيم اؤيره ديب دير سنه / كه يادت داده
بئله يانليش سؤزلري؟ / اين حرفهاي غلط را
آخدي گؤزومون ياشي / اشك از چشمانم سرازير شد
تيتره دي ديل – دوداغيم / لرزيد زبان و دهانم
بئله يالان سؤزلره / اين حرفهاي دروغ را
اينانمادي قولاغيم / باور نكرد گوشهايم
آنام مني اويدورماز / مادرم مرا گول نمي زند
آتام مني آللاتماز / پدرم به من كلك نمي زند
بو سؤزلرين هئچ بيري / اين حرفها هيچ كدام
منيم عاغليما باتماز / به عقلم جور در نمي آيد
نييه منيم آديمي / چرا اسم مرا
سوروشمايير اؤزومدن / از خودم نمي پرسد
نييه سؤزون دوزونو / چرا حرف راست را
اوخومايير گؤزومدن / نمي خوانَد از نگاهم
هركس يالان دانيشسا / هر كس كه دروغ بگويد
آللاهين دوشمانيدير / دشمن خداست
من كي يالان دئميرم / من كه دروغ نمي گويم
بو اونون يالانيدير / اين دروغِ اوست
لايلاي دئييبدير آنام / مادرم لالاي مي گفت
منه بئشيكده توركجه / در گهواره به توركي
دانيشميشيق هاميميز / همه حرف زديم
ائوده – ائشيكده توركجه / به توركي هم در خانه هم در بيرون
نه دن گرك يازماياق / چرا ننويسيم
ديليميزي كيتابا؟ / زبانمان را در كتاب
مدرسه ده نه اوچون / به چه دليل در مدرسه
گلمه يك بيز حئسابا؟ / ما را به حساب نياورند
هئچ عاغليما سيغمايير/ هيچ عقلم قد نمي دهد
نه دير بونون جاوابي / جواب اين چيست
سو يئرينه اوخويام / به جاي سو
مدرسه ميزده آبي / در مدرسه بگويم آب
يقين كؤتك يئمزديم / مطمئناً كتك نمي خوردم
اوخوسايديم ديليمي / اگر به زبان خودم تحصيل مي كردم
گؤينه رتيدن سيخمازديم / از سوزش آن نمي گذاشتم
قولتوغوما اليمي / دستهايم را به بغلم
قوي بؤيويوم بير اؤزوم / بزرگ كه شدم
اولاجاغام موعلليم / من هم معلم مي شوم
اوندا چوخ ايش گؤره جك / خيلي كارها انجام خواهد داد
بو گون گؤينه ين اليم / اين دستهاي كبود شده ام
كيلاسيمدان گله جك / طنين كلاس من
ائليميزين اؤز سسي / صداي ايل و تبار خودم
اولاجاقدير او زامان / خواهد بود آن زمان
توركون ده مدرسه سي / براي تورك هم مدرسه اي ...
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
رك مي گويم...
سكوتت بد جور بر گوشم سنگيني ميكند.
...متاسفانه در تمام نقاط اجساد گوزن ها(گوزن زرد ايراني) و قوچ و ميش ها به چشم مي خورند...
...در يك پياده روي در سواحل مشرف به درياچه در كمتر از ۲۰۰ متر با دهها
جسد تازه و قديمي از انواع پرنده مواجه شديم كه در ميان آنها لاشه هاي
بيشماري را لاشه پرندگان مهاجري رقم مي زدند كه فقط قصد عبور از منطقه را
داشته اند....
منبع:http://arw.ir/?p=11940
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
:ادامه مطلب:
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |