ANA DİLİM HANI?
biz turkuz
Urmu زبان اصلي آذربايجان تركي بود هراز چند گاه از گوشه و كنار كشور دانشآموزان بيسوادي سربلند كرده و با
نقل قول از دبيران بيسوادتر از خود در مورد «نژاد آريا» چند «كتيبهاي» براي خويش
رقصي «در كوههاي جهل» نگاشته و نغمه رسوايي خود را تكرار ميكنند و انتظار دارند
كه مردم فهيم و عاقل نيز به اين «مارش عزاي نژادپرستي» پيوسته و در «كارناوال جهل
و ناداني» آنان همراهي كنند غافل از اينكه نظريههاي استعماري تاريخ مصرف گذاشته
آنها همچون طشت رسوايشان از بام به زير افتاده و صداي ناهنجار آن همچون موتورهاي
گوشخراش گازوئيليِ از دور خارج شده با دودهاي غليظ خود تنها صورت صاحبان آن نظريه
را سياه كرده و ديگر نمي توانند مردم فهيم آذربايجان را با اين نظريات «خرده
شوونيستي» سياه كنند. چندي پيش نيز گويا يكي ديگر از اين «گرامافونهاي سوزن گير كرده» به صدا
درآمده و تكرار به تكرار به پخش واژههاي منحوس از قبيل نژاد آريا و … پرداخته
است. اين «سوزن گير كرده» اين بار براي گول زدن مردم تحت عنوان… «از آذربايجان»
مبادرت به سخن پراكني كرده و خواسته است از نام آذربايجان براي خود ماسكي به چهره
بزند در صورتيكه وسعت تاريخ آذربايجان از بابالابواب تا همدان براي چهره كريه او
خيلي گله گشاد مينمايد و هر خواننده فهيم با ديدن واژه آذربايجان پي ميبرد كه
كسي به ناحق خواسته است از اين نام سوء استفاده نمايد چه اولين مقوله در آدرس
نويسي مطبوعاتي اين است كه مثلا مينويسند «فلاني از شهر ميانه آذربايجان» يا
«مرند- آذربايجان» و نوشتن «آذربايجان» تنها و خالي نشان ميدهد كه نويسنده از
اهالي اين ديار نبوده است و خواسته است از نام آذربايجان براي خود ماسكي بسازد .
به هر حال در «مقالك» نوشته شده با نام «زبان اصلي آذربايجان فارسي است» در بادي
امر چند نكته به چشم ميخورد كه عبارتند از : 1- در بخشي از اين مقالك آمده است «مسعودي و ابن حوقل مورخان سدهي چهارم
در كتابهاي خود (التنبيه و الاشراف و مسالكالممالك) زبان آذربايجان را فارسي
دانستهاند» كه براي جواب اين مورد ميتوان به موراد زير اشاره كرد: اولا با مطالعه همين فقره ميتوان فهميد كه چقدر در مورد افرادي مثل اين
دانشآموز بيسواد ظلم شده است چه يك «جغرافيدان» را به حساب «مورخ» قالب كردن
تنها هنر همان دبيراني مي تواند باشد كه از نظريههاي تاريخ گذاشته «تاريخ» از
قبيل نژاد آريا ميتوان انتظار داشت. چه همانطوريكه ميدانيم «ابن حوقل» يك «سياح
و جغرافيدان» بود و نه يك «مورخ» آنهم مورخ قرن چهارم!! ثانيا اگر حرفهاي مسعودي مورخ را نيز در بعضي از موارد جدي بگيريم خود
دچار مخمصه شديد ميشويم كه آن سرش ناپيداست چه مسعودي جزء مورخيني است كه ريشه
«آريا» را «درنده» و جمع آن را «آريان» يعني «درندگان و حيوانات وحشي» ميداند و
مينويسد : آريا و جمع آن آريان به معني درندگان است چه «درندگان را به نبطي آريان
گويند و مفرد [آن] آرياست» (1) البته ناگفته پيداست كه اين نظريه را از همان كتابي
تقديم مينمايم كه نامش «التنبيه و الاشراف» مورد استناد است تا بدانيد كه با
نوشتن اينكه «دبير تاريخ ما هميشه ميگفت آذربايجانيها از اصيلترين آرياييها
هستند، چه توهيني به آذربايجانيان روا داشته و آنها را «حيوانات اصيل و درندگان
اصيل» معرفي فرمودهاند!! حيف از آذربايجان كه چه دوستان نادان و دشمنان دانا دارد! ثالثا استاد راهنماي ابن حوقل يعني اصطخري در مسالك و ممالك خود در مورد
اهالي آذربايجان فقط ميگويد اهالي آذربايجان عربي و فارسي ميدانند و در اردبيل
نيز ارمني ميدانند و نه نمينويسد كه زبان آنها عربي و فارسي يا ارمني است. 2- در بخش ديگري از اين «گالري بيسوادي» و «نمايشگاه جهل و ناداني» آمده
است كه «اگر كمي به گذشته بازگرديم شاعراني همچون نظامي، خاقاني، اوحدي مراغهاي،
صاحب، قطران، شيخ محمود شبستري و… را ميبينيم كه به زبان پارسي [شعر] سرودهاند
همچنين زرتشت آن انسان بيهمتا را ميبينيم كه به باور بسياري از آذربايجان
برخاسته است». در اين موارد نيز نكات ذيل قابل ذكر است : اولا برخاستن زرتشت از آذربايجان چه ربطي به زبان فارسي دارد؟! زبان زرتشت
را حتي اگر با اغماض نيز در نظر بگيريم همان زبان دست و پا شكسته و آلوده به پهلوي
و هندي است كه از زور بينامي «اوستائي» ناميدهاند و ربطي به زبان فعلي فارسي
ندارد. ولي حقيقت اين است كه زبان زرتشت تركي بودو نام مادرش «دوغدي» يعني زائيده
بود. و اما چون زرتشتيان به هند فرار كردند و اوستا را نيز اسكندر آتش زده بود و
براي اينها اوستايي نمانده بود لذا اورادي چند از سانسكريت و متون هندي را سرهم
بندي كرد. و به لهجه هندي درآورده و اوستا نامش كردهاند. ثانيا تمام آن شاعران مذكور در سان و رژه فوق يا شاعراني بودهاند كه به
تركي صحبت كردهاند يا داراي اشعار تركي بوده و يا پدر و مادر ترك داشتهاند. مثلا
نظامي در مورد ترك بودن خود ميگويد : پدر بر پدر مرمرا ترك بود به فرزانگي هر يكي گرگ بود و در مورد خاقاني آمده است : ترك عجمي ولي دري گوي يا لواج شناس تنگري جوي كه نشان ميدهد خاقاني يك ترك پيغمبرشناس و خداجوي بوده است. در مورد صاحب تبريزي نيز ميتوان گفت كه غزلهاي مختلفي به زبان تركي دارد
كه در جرايد آذربايجان و تهران بارها چاپ شده و نيز داراي كتابي مستقل در همين
مقوله تركي است و اشعار تركي او در كتابي چاپ و انتشار بافته است. در خصوص قطران تبريزي نيز ميتوان گفت كه او اصلا فارسي را نيكو نميدانست
چه ناصرخسرو در سفرنامه خود به صراحت مينويسد :«در تبريز قطران نام شاعري را ديدم
شعر نيك ميگفت اما زبان فارسي نيكو نميدانست»(2) ديگر شاعران ياد شده نيز يا شعر تركي دارند يا فارسي را نيكو نميدانستند
همانطوريكه دبير تاريخ حضرتعالي «تاريخ نيكو نميدانست» و يا شما «فارسي نيكو نميدانيد»
كه «مورخ» را از «جغرافيدان» باز شناسيد. 3- در بخش ديگر اين «بيسواد نامه» آمده است : «در كتاب مقدس اوستا، بند
هشن آرياويچ همان آذربايجان شناخته شده » كه در اين رابطه نيز ميتوان گفت : اولا نام كتاب ذكر شده در فوق بندهش نيست بلكه بندهش به معني بنياد آغازين
است و در قرون بعد از اسلام نوشته شده است و كتابي هم سطح اوستا محسوب نميشود. ثالثا در اين كتاب از «آرياويج» بحثي نميشود بلكه سخن آن در رابطه با
«ايران ويچ» است و كسي كه فارسي نيكو بداند ميداند كه آريا با ايران فرق دارد
ايران را كشور و آريا را نژاد ميدانند و جنابعالي هنوز معاني كشور و نژاد را نيكو
نميدانيد. رابعا معلوم نيست نقش اوستا در اين ميان چيست و چرا بيخود و بيجهت از نام
اوستا استفاده شده است چون در اوستا نيامده است كه آرياويچ در آذربايجان است!! خامسا كل مطالب يعني «در كتاب مقدس اوستا، بندهش آرياويچ همان آذربايجان
شناخته شده چه ربطي به قولنج دارد!! 4- در بخش ديگر اين «آرياويچ نامه» آمده است : «تا كنون هيچ يك از بزرگان
خطه آذربايجان همچون شهريار ، پروين اعتصامي، ستارخان و باقرخان خود را ترك
نخواندهاند» كه در اين رابطه نيز ميتوان گفت كه چيزي كه عيان است چه حاجت به
بيان است. آفتاب وقتي برميآيد داد نميكشد كه آهاي مردم من آفتاب و خورشيدم بلكه هر
كسي در محيط و اطراف اين بزرگان بودند و با آنان نشست و برخاست كردهاند مي دانند
كه آنان ترك بودند و شهريار نيز چه خوب جواب اين نوع ياوهگوييها را قبلا داده
است آنجا كه ميفرمايد: تركي ديلي تك سئوگيلي ايستكلي ديل اولماز اؤزگه ديله قاتسان بوديلي ديل اصيل اولماز و نيز اين يكي نيز ديواني به زبان تركي با نام «حيدربابايه سلام» دارد كه
نشانگر ترك بودن شهريار است. تا مشاهده يك «بيسوادنامه» ديگر كه ميتواند در بالا بردن تيراژ يك
«روزنامه ورشكسته» تا حدودي كارساز باشد به امان خدا پاورقي : 1- التنبيه و الاشراف ، ص 39 2- سفرنامه ناصر خسرو، ص 36 زبان اصلي آذربايجان تركي بود
(جواب يك بيسواد نامه آريايي!!)
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |