ANA DİLİM HANI?
biz turkuz
ترجمه آيدين رحيمي اين كتاب ترجمه منبع زير از متن انگليسي ميباشد: Shaffer, Brenda, THE FORMATION OF AZERBAIJANI COLLECTIVE IDENTITY IN IRAN Nationalities Papers, Vol. 28, No. 3, 2000 نام كتاب: شكلگيري هويت جمعي در آذربايجان ايران نويسنده: برندا شفر مترجم: آيمان آراز ناشر: دوزگون خبر آمادهسازي: مركز خدمات چاپ و نشر آخارسو مدير هنري: مهيار عليزاده سال نشر: بهار 1385 تيراژ: 500 مركز پخش http://www.axarsu.azerblog.com/ mailto:axarsuta@yahoo.com : فهرست مقدمه انقلاب اسلامي و آذربايجاني ها جمهوري اسلامي سازمانهاي سياسي آذربايجان ناآرامي در تبريز تاثير جمهوري مستقل آذربايجان تكه تكه كردن استانهاي آذربايجان فعاليتهاي سياسي پيوند موجود بين دو آذربايجان نتيجهگيري به ياد سهند افشاري مقدمه با وجود اينكه ايران كشوري چند قومي است و حدود 50% جمعيت آن را شهروندان غيرفارس زبان تشكيل ميدهند، بيشتر محققان، اصطلاح “ايراني” و ” فارس” را معادل هم به كار ميبرند و نسبت به واژه ايران به معني قوميتهاي غيرفارس زبان بيتوجه هستند. آذربايجانيها كه نزديك به يك سوم جمعيت ايران را تشكيل ميدهند، بزرگترين اقليت قومي ايران ميباشند. كردها، عربها، بلوچها و تركمنها، ديگر اقليتهاي قومي ايران هستند. [1] از آنجا كه اكثر جمعيت غيرفارس در مناطق مرزي متمركز هستند و با هم قومهاي خود در كشورهاي مجاور مانند آذربايجان، تركمنستان، پاكستان و عراق پيوند دارند، بايد گفت كه قوميتهاي ايران در مقابل جريانات خارجي بسيار حساس بوده و به طور قابل ملاحظهاي از حوادثي كه بيرون از مرزهايشان اتفاق ميافتد تاثير ميپذيرند. حدود هفت ميليون آذربايجاني در جمهوري آذربايجان ساكن هستند كه در همسايگي ايران زندگي ميكنند. [2] بيشتر آذربايجانيها بخش شمال غرب ايران را «آذربايجان جنوبي» مينامند. در طول مرز جمهوري آذربايجان سه استان ايران يعني آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي و اردبيل [*] قراردارند كه غالب جمعيت اين استانها را آذربايجانيها تشكيل ميدهند. حقوق فرهنگي و فعاليتهاي سياسي اقليتهاي قومي ايران در هر دو دوره سلطنت پهلوي(1979-1921) و جمهوري اسلامي ايران (- 1979) شديداً محدود بود. رياست جمهوري ايران آقاي خاتمي با رويگرداني صريح از سياستها و فعاليتهاي گذشته به خواستههاي قومي توجه كرد و از نظر سياسي نيز روي آنها سرمايه گذاري كرد. به عنوان مثال در انتخابات 1997 رياست جمهوري ايران، حاميان خاتمي در تبليغات انتخاباتي خود، به زبانهاي آذربايجاني و كردي، تاكيد كردند كه خاتمي تركيب چند قومي ايران و اهميت دستيابي قومهاي غيرفارس به زبان مادري خود را به رسميت ميشناسد. رهبري خاتمي در انتخابات شوراهاي محلي 1999 نشان دهنده تمايل وي به بيرون كشيدن ايران، و در پي آن اقليتهاي قومي ايران، از حاشيه، به عنوان بخشي از جدال وي با سردمداران حاكم در ايران ميباشد. با اين حال، بيشتر تحقيقاتي كه تركيب سياسي و اجتماعي ايران را مورد بررسي قرار ميدهند تمايل دارند كه فاكتور قوميتها را به حاشيه برانند و قاطعانه بزرگترين گروه قوميتي ايران يعني آذربايجانيها را به عنوان اقليت يكپارچه[با اكثريت فارس] توصيف ميكنند كه داراي هويت جداگانهاي نيستند و در هويت ايراني استحاله يافتهاند . [3] اين مقاله بر آن است تا هويت جمعي آذربايجانيهاي ايران را پس از انقلاب اسلامي و پس از استقرار جمهوري آذربايجان در همسايگي آن مورد بررسي قرار دهد. [4] اين مقاله همچنين قصد دارد تا رابطه پيچيده موجود ميان هويت قومي آذربايجاني و هويت دولتي ايران را در بين آذربايجانيهاي اين كشور مورد بررسي قرار دهد. بيشتر افراد[ آذربايجانيهاي ايران] داراي چند هويت جمعي [ايراني، مسلمان، ترك و…] ميباشند اما هرگز تعريف مشخصي از هويت جمعي اصلي خودشان ندارند و هويت اصلي آنها هميشه دستخوش تغيير قرار ميگيرد. آذربايجانيها به عنوان مردمي تركزبان، مسلمان ( شيعه) و ساكن در خطوط مرزي ايران، روسيه و تركيه از اين سه امپراطور بزرگ تاثير پذيرفته و در عين حال بر آنها تاثير گذاشتهاند، بنابراين داراي هويتهاي چندگانه و گاهاً رقيب از قبيل ترك، ايراني، مسلمان و هويت مجزاي آذربايجاني ميباشند. اطلاعاتي كه در اين تحقيق ارائه مي گردد، ديدگاه حاكم در مورد هويت قومي ايرانيها را به چالش ميكشد و بيانگر اين است كه هويت آذربايجاني هميشه در ايران به طور جدي مطالبه شده و در طول دوره انقلاب اسلامي نقش مهمي در تحولات سياسي داشته است. همچنين اين تحقيق بر آن است كه نشان دهد استقرار جمهوري آذربايجان در سال 1991 هويت ملي هم قومهاي خود در آن سوي مرزهاي كشور جديد را به چالش كشيده و مشوقي براي آذربايجانيهاي ايران گرديد تا هويت قومي خود يعني آذربايجاني بودن را با نگاه به مسائل آن سوي مرزها و بدون توجه به دولت حاكم جستجو نمايند. همچنين اين مقاله، ديدگاه مطرح شده در مقالات مربوط به شوروي سابق را كه تمايل دارند حركت و جنبش آذربايجانيها را اختراع شوروي سابق و صرفا ابزار سياستهاي مسكو در قبال ايران بدانند به چالش ميكشد. [5] اين مقاله نشان ميدهد كه در ايران احساسات قومي آذربايجاني هميشه وجود داشته و در دورههايي كه شوروي آنها را به اين كار تشويق نكرده هم به طور فراوان بروز يافتهاست. مطالعه آذربايجان ميتواند به فهم روابط ديگر كشورهاي تازه استقلال يافته با هم قوميهاي خود در آن سوي مرزهاي سرزمينهاي مجاور كمك كند. همچنين به ما كمك ميكند تا تاثير تاسيس دولتهاي جديد، كه تنها بخشي از جمعيت و سرزمين تاريخي خود را شامل ميشوند، بر هم قوميهايشان در خارج از مرزهاي خود را كه اكثريت جمعيت آن ملت را تشكيل ميدهد درك كنيم. كشورهايي كه به اين صورت شكل ميگيرند سريعاً در نظام بين المللي به معيار تبديل ميشوند. فاكتور آذربايجانيهاي ايران تاثير بسيار زيادي بر روابط ايران و جمهوري آذربايجان دارد و استراتژي تهران در قفقاز را تحت تاثير قرار ميدهد. به عنوان مثال، نگراني ايران از شكلگيري يك جمهوري قوي و جذاب به نام آذربايجان كه باعث افزايش هويتجويي اقليت آذربايجاني در داخل مرزهايش خواهد شد، باعث شده در مناقشه قره باغ بين آذربايجان و ارمنستان، عملاً از ارمنستان حمايت كند. انقلاب اسلامي و آذربايجاني ها انقلاب اسلامي 1979 ايران توجه عده كثيري از محققان را به خود جلب نموده و موضوع صدها تحقيق تاريخي و تحقيقات ديگر قرار گرفتهاست. عليرغم كثرت تحقيقات انجام گرفته درباره انقلاب و عليرغم اين واقعيت كه حكومت [آيت الله] خميني در بهار 1979 از سوي تمامي گروههاي قومي در ايران به چالش كشيده شد و با كردها برخورد نظامي كرد، آثار بسيار اندكي نقش ويژه و اهداف اقليتهاي قومي در دوره انقلاب را مورد تجزيه و تحليل قرار دادهاند. كارهاي اندكي هم كه در مورد نقش اقليتهاي قومي در انقلاب ايران صورت گرفته مربوط به كردها، عربها و تركمنها است. و تعداد خيلي كمي از اين تحقيقات در مورد نقش آذربايجان در انقلاب ميباشد. [6] با اين حال اين مطلب حقيقت دارد كه تبريز شهر مركزي استانهاي آذربايجان يكي از مراكز اصلي فعاليتهاي انقلابي بود كه منجر به سقوط سريع رژيم پهلوي گرديد. آذربايجانيان مخالف[آيت الله] خميني در دسامبر 1979[ دي 1357] عملا كنترل تبريز را بيش از يك ماه در دست گرفتند و روياوريي[آيت الله] خميني با آيتالله كاظم شريعتمداري (بزرگترين مرجع تقليد آذربايجان در زمان انقلاب) يكي از مهمترين تهديدات رژيم اسلامي در ابتداي انقلاب بود. در اواخر سال 1977 فعاليتهاي ضدشاهي در ايران بسيار جدي گرديده و مخالفان، مخصوصا در تبريز، علناً مخالفت خود را با شاه اعلام كردند. گرچه بيشتر اين فعاليتها بخشي از جنبش انقلابي كل ايران بود اما اين حقيقت كه اين فعاليتها مخصوصا در استانهاي آذربايجاني شديدتر بود نشان ميدهد كه مردم اين مناطق به طور ويژهاي از رژيم فاصله گرفتهبودند. اوايل دسامبر 1977 دانشجويان دانشگاه تبريز موجي از تظاهرات عليه رژيم شاه برپا داشتند. دانشجويان 12 دسامبر را براي اين تظاهرات انتحاب نمودند ( در تقويم ايران 12 دسامبر مصادف با 21 آذر ميباشد) انتخاب اين تاريخ براي تظاهرات معني خاصي براي آذربايجانيها داشت زيرا اين تاريخ، يعني 21 آذر، ياد و خاطره تشكيل حكومت ايالتي آذربايجان توسط پيشهوري را زنده نگه ميداشت. اين حكومت يعني حكوت ملي آذربايجان در 21 آذر سال 1945 تشكيل يافته و در 21 آذر سال 1946 سقوط كرد. گرچه اكثر شعارهاي آنها اهداف عمومي ايران را بيان ميكردند اما انتخاب اين تاريخ به عنوان تاريخ تظاهرات نشان دهنده آگاهي تظاهركنندگان از هويت آذربايجاني خود و اهميت پيوند آنها به مبارزات پيشينيان خود ميباشد. [7] حكومت پهلوي كه به نشانههاي فعاليت سياسي قومي و ارتباط دادن وقايع آن روزها به فعاليتهاي سياسي اقوام حساس بود، با گزارش اين تظاهرات در روزنامه “اطلاعات” در 28 آذر، تلاش كرد ارتباط اين تظاهرات را با حوادث تاريخي از بين برد. [8] فعايتهاي ضد شاهي تبريز در 18 فوريه سال 1978[ 29 بهمن 1356] وارد مرجله جديدي شد. آيتالله شريعتمداري در واكنش به كشتار تقريبا 162 نفر از تظاهركنندگان قم مردم ايران را دعوت كرد تا در چهلم شهداي قم كه در نهم ژانويه كشته شده بودند تظاهراتي برپا نمايند. [9] در تمامي ايران تظاهراتي برپا گرديد، اما شديدترين تظاهرات در تبريز برگزار شد و سرانجام نيز به خشونت كشيده شد. وقايع تبريز اغتشاشهايي را در سراسر ايران به دنبال داشت و اين رويدادها ميزان رويارويي با رژيم پهلوي را افزايش داد. جمهوري اسلامي فعاليتها و بيانيههاي اوليه آذربايجانيها پس از بازگشت آيتالله خميني و استقرار رسمي جمهوري اسلامي نشان دهنده تنوع هويت جمعي آنها در اين دوره ميباشد. حتي طرفداران خودمختاري آذربايجان به هر دو هويت آذربايجاني و ايراني تكيه داشتند و معتقد بودند كه دموكراسي خودمختاري را نيز [ براي آذربايجان] به ارمغان خواهد آورد. بنابراين آنها، با اين اميد كه دموكراسي به خودمختاري آذربايجان منجر خواهد شد، براي ايجاد دموكراسي در سراسر ايران مبارزه كردند. تعداد زيادي از پيشگامان جمهوري اسلامي، آذربايجاني بودند. آيت الله موسوي اردبيلي، خويي، خامنهاي، خلخالي، و مهدي بازرگان، اولين نخست وزير منتخب از جانب [آيتالله] خميني، جزء اين پيشگامان بودند. وجود اين گروه و نقش ممتازي كه آنان در انقلاب اسلامي بازي كردند بيانگر اين حقيقت بود كه بخش مهمي از جمعيت آذربايجان به هويت اسلامي - ايراني اعتقاد داشتند. با اين حال حتي عده زيادي از اعضاي اين گروه نقش مهمي در شكلگيري هويت جمعي آذربايجانيها داشتند. بر خلاف دوران پهلوي، اعضاي آذربايجاني نخبگان روحاني جمهوري اسلامي همانند آيتالله موسوي اردبيلي و خلخالي در مجامع عمومي زبان آذربايجاني را به كار ميبردند. [10] به نظر بيشتر آذربايجانيهايي كه آن زمان در ايران بودند، سخنراني در مجامع عمومي به زبان آذربايجاني از طرف روحانيون آذربايجاني فاكتور مهمي در شكستن و از ميان برداشتن موانع رواني ممنوعيت زبانهاي غيرفارس دوران پهلوي داشت و در مردم حسي از غرور ايجاد كرد و به استفاده از اين زبان مشروعيت داد. استفاده از زبان مادري توسط روحانيان آذربايجاني به علت ظهور هويت آذربايجاني در صنف آنها نبود، بلكه به خاطر اين بود كه برخي از آنها در تكلم به زبان فارسي مشكل داشتند و همينطور ميخواستند با توده مردم، كه فارسي نميدانستند ارتباط برقرار نمايند . [11] با اين حال، تصميم آنها در به كارگيري زبان آذربايجاني در مجامع عمومي بر استفاده آشكار مردم آذربايجان از زبان مادريشان تاثير گذاشت. در طول دوران اوليه انقلاب، هنگامي كه مشكلي در استانهاي آذربايجان رخ ميداد روحانيون آذربايجاني به خاطر ارتباط خاصي كه با محل تولد خودشان داشتند و همينطور به خاطر توانايي در تكلم به زبان آذربايجاني به عنوان نماينده رژيم و براي حل و فصل مسائل به اين مناطق اعزام ميشدند. مهدي بازرگان اصالتاً يك آذربايجاني بود ولي به زبان فارسي پرورش يافته بود و بيشتر فعاليت او در راستاي اهداف عمومي ايران بود. او هنگامي كه 25 مارس 1979 در اجتماع مردم تبريز سخنراني ميكرد به خاطر صحبت به زبان فارسي از هم قوميهاي خود عذرخواهي كرد: ” من آرزو ميكردم كه البته اين درستتر هست كه ميتوانستم به زبان تركي صحبت كنم.” [12] و بدين طريق حمايت خود را از حقوق فرهنگي اقوام اعلام كرد. بلافاصله پس از فرار شاه نشريات زيادي به زبانهاي غيرفارس از قبيل آذربايجاني، كردي و ارمني انتشار يافتند. [13] يك روز پس از فرار شاه از ايران، فعالان آذربايجاني نخستين روزنامه آذربايجاني دوران شاه را به نام “اولدوز” منتشر نمودند. [14] نويسندگان اولدوز در پي يافتن راهي براي احقاق اقليتهاي قومي مخصوصا استفاده از زبان آذربايجاني بودند. [15] اين فعاليتها نشان دهنده خواستههاي قومي بودند كه در زمان گذشته بيجواب مانده بودند و آذربايجانيها تصور ميكردند انقلاب زمينه آزادي فعاليتهاي فرهنگي را براي آنها فراهم خواهدآورد. [16] جمهوري اسلامي در سال اول در قبال انتشارات موضعي ملايم داشت اما پس از استحكام پايههاي خود، حكومت بسياري از نشريات غير فارسي از جمله اولدوز را تعطيل كرد و چاپ كتاب به زبانهاي قومي بسيار سخت گرديد. تنها نشريه آذربايجاني كه اوايل انقلاب انتشار خود را آغاز كرد و اينك نيز چاپ ميشود نشريه ” وارليق” ميباشد. اين نشريه تحت نظارت پروفسور دكتر جواد هئيت و موسسان نخستين آن يعني دكتر نطقي و شاعراني چون ساوالان و سونمز به چاپ ميرسيد. وارليق به دو زبان تركي آذربايجاني ( با الفباي عربي) و فارسي منتشر شده و در بخش شعر خود از اشعار شعراي تركيه و هر دو آذربايجان ( ايران و شوروي ) استفاده كردهاست. در نخستين شماره آن كه در ژوئن 1979 انتشار يافت وارليق ارگان انجمن آذربايجان، كه مسائل فرهنگي و ادبي آذربايجان را دنبال مينمود، معرفي گرديد. وارليق بيانيه خود را به زبان آذربايجاني به چاپ رسانده بود. “همه خلق دنيا حق قانوني و تاريخي دارند كه فرهنگ ملي، هويت و زبان خود را حفظ نمايند و اين مساله كه در اين ملتها از چه زماني با ديگر ملتها در طول تاريخ ارتباط برقرار كردهاند هيچ تاثيري در اهميت موضوع ندارد. خلق آذربايجان همواره با ديگر ملتهاي ساكن در ايران سونوشت مشترك يافتهاند و در شكلگيري فرهنگي مشترك كه خصيصههاي ملي، و زبان مادري ملتها و…را دربر مي گيرد تاثيري زيادي داشته اند. خلق آذربايجان درعين حال كه فرهنگ و زبان ملي خودراحفظ نموداند اما به ايران بيشترازآنها ي كه پرچم وحدت ملي را سرميدهند وفادار بوداند، خلق آذربايجان هيچگاه درانجام وظايف تاريخي وانقالبي خود دچارسستي نشده اند وهرجاكه به خدمت آنها نياز بوده به وظايف خود به طور كامل عمل نموده اند. [17]” بنيانگذاران وارليق در اين بيانيه فرهنگ، هويت و زبان ملي خود را آذربايجاني و هويت دولتي خود را ايراني اعلام كردند و به اشتراكات خود با ديگر ايرانيان در يك فرهنگ مشترك نيز تاكيد ورزيدند. نويسندگان اظهار كردند كه انتظار دارند ابراز فرهنگ قومي و آزادي در نظام آتي ميسر خواهد شد. وارليق در اولين شماره خود شعري به نام زبان مادري از بختيار وهابزاده، شاعر آذربايجان شمالي، چاپ كرد. اين امر نشان ميدهد كه دستاندركاران وارليق با هم قومهايشان در آذربايجان شمالي ارتباط داشته و از فعاليتهاي فرهنگي صورت گرفته در آنجا آگاه بودند. در اين زمان يولداش كه نشريه اي چپگرا بود در تبريز انتشار يافت و از محبوبيت زيادي برخوردار بود. پاسداران انقلاب كه مكرراً اين نشريه را در مراحل اوليه توقف مينمودند، سرانجام نشر آن را متوقف كردند. خود حكومت در اين ايام نشريهاي به زبان آذربايجاني به نام اسلامي بيرليك منتشر نمود. اين نشريه به اميد تاثير بر آذربايجانيهاي شوروي به هر دو الفباي عربي و كريل انتشار مييافت. اين نشريه كه به يمن حمايتهاي حكومت سه سال انتشار يافت، خوانندگان اندكي يافت. در اين دوره تحقيقات دانشگاهي در مورد آذربايجان افزايش يافت و بر شان و منزلت اين زبان تاثير مثبت گذاشت. يكي از مهمترين فرهنگ لغتهاي منتشره در دوره انقلاب فرهنگ آذربايجان پيفون بود. [18] اين فرهنگ آذربايجاني- فارسي، بخش آذربايجاني( الفباي عربي) – آذربايجاني( الفباي كريل) نيز داشت تا خوانندگان مقالات منتشره در آذربايجان شوروي نيز از آن استفاده كنند. در همين زمان بسياري از روشنفكران آذربايجان اين سوال را مطرح كردند كه كدام الفبا متناسب با زبان آذربايجاني ميباشد. آنها صورت اصلاح شدهاي از الفباي عربي را به اين منظور ايجاد نمودند. در سال 1980 حبيب آذرسينا اقدام به چاپ مقالهاي نمود كه در آن صورت اصلاح شده الفباي لاتين براي زبان آذربايجان در ايران پيشنهاد شده بود. آذرسينا به خاطر چاپ اين مقاله دستگير گرديد. [19] با توجه به بيشتر بودن مصوتها در زبان آذربايجاني، بسياري از نويسندگان در آثار خود به زبان آذربايجاني چند علامت مصوت به الفباي عربي اضافه كردند. [20] سازمانهاي سياسي آذربايجان در طول دوران انقلاب اسلامي سازمانهاي سياسي زيادي در راستاي اهداف قومي در ايران شكل گرفتند. يك هفته پس از آنكه طرفداران خميني حزب جمهوري اسلامي را ايجاد نمودند پيروان آيتالله شريعتمداري در 25 مارس 1979حزب جمهوري خلق مسلمان را تشكيل دادند. اين حزب گرچه همه گروههاي قومي در ايران را به عضويت تشويق مينمود اما اعضاي آن را اكثرا مردم استانهاي آذربايجان و بازاريان آذربايجاني مقيم تهران تشكيل ميدادند. حزب جمهوري خلق مسلمان تقاضا كرد در داخل كشور متحد ايران به اقليتهاي قومي خودمختاري اعطا شود. آنان اين ايده را مطرح كردند كه بايد هر ايالت مجلس خود را داشته باشد. اين حزب الهامبخش ايده اعطاي حقوق براي تمام گروههاي قومي شد. خلق مسلمان، روزنامه رسمي حزب جمهوري خلق مسلمان به زبان فارسي منتشر ميشد اما به صورتي نامتناسب موضوعات مربوط به آذربايجان را نيز طرح مينمود. هدف رهبران حزب محقق كردن آمال تمام ايران بود، اما حزب خلق مسلمان بيشتر در استانهاي آذربايجان فعال بوده و بر روي مسائلي از قبيل عدم تمركز قدرت در تهران تاكيد مينمودند. حزب جمهوري خلق مسلمان در تمام شهرها و روستاهاي آذربايجان شعبه داشت. [21] ارتباط ميان آيتالله شريعتمداري و موسسين حزب خلق مسلمان بسيار نزديك بود و حسن، پسر آيتالله شريعتمداري، يكي از رهبران حزب بود. آيت الله شريعتمداري و همينطور جنبش در مخالفت با ولايت فقيه و تمركز قدرت در دست يك رهبر عالي اتفاق نظر داشتند. اما جنبش از شريعتمداري دستور نميگرفت و وي نيز تلاش نميكرد تا حزب را رهبري كند. همانطور كه انتخابات مجلس خبرگان نشان داد جنبش به صورت غير متمركز فعاليت ميكرد. [22] اعضاي مجلس خبرگان براي پيشنويس قانون اساسي جمهوري اسلامي در آگوست 1979 انتخاب شدند. شركت در انتخابات مجلس خبرگان نقطه اختلاف ميان شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان بود. شريعتمداري معتقد بود كه انتخابات بايد بايكوت شود، وي اساسا با پيشنويس قانون اساسي توسط يك كيمته مخالف بود اما شاخه حزب در آذربايجان معتقد بود كه عليرغم محدود بودن چارچوب، شركت در پيشنويس قانون اساسي براي تضمين حقوق اقوام بسيار مهم است و به همين خاطر تصميم گرفت در انتخابات مجلس خبرگان كانديدا معرفي كند. در دوره تشكيل مجلس خبرگان شاخه آذربايجاني حزب جمهوري خلق مسلمان به صورت فعال سعي ميكرد ايده تاسيس مجلس ايالتي به عنوان بخشي از مجلس تهران را مطرح سازد. در سپتامبر 1979 شاخه آذربايجاني حزب و حزب خلق متحد آذربايجان خواستار ايجاد پارلماني ايالتي شدند. مقدم مراغهاي نماينده آذربايجان طرحي را به مجلس خبرگان ارائه نمود. اين طرح بيان ميداشت كه: ايجاد مجالس ايالتي و مجلس ملي خلق ايران از تمركز قدرت در دست يك قدرت مركزي جلوگيري خواهد نمود و قدرت تصميم ايالتهاي مركزي را كاهش خواهد داد. استقرار چنين مجلسي به خلق ايران در دستيابي آنها به تساوي واقعي ياري خواهد رساند. [23] اين فعاليتها و اظهارات نشان دهنده تمايل وسيع استانها و اقليتهاي قومي به ويژه آذربايجانيها براي اعطاي قدرت تصميمگيري به استانها ميباشد. يكي از مهمترين سازمانهايي كه پس از استقرار رژيم جديد در سال 1979 شكل گرفت انجمن آذربايجان بود. انجمن با انتشار بيانيهاي خواستار به رسميت شناخته شدن زبان و فرهنگ ملي آذربايجان، حق استفاده آذربايجانيها از زبان مادريشان در دادگاهها و ساير ادارات دولتي، ايجاد مدارس در سال تحصيلي آتي و تاسيس رسانه به زبان تركي شدند. [24] انجمن با درخواست ايجاد ارتباط كنفدراتيو با تهران، سطح مطالبات خود را افزايش داد. در حاليكه به صورت رسمي فقط تقاضاي خودمختاري منطقهاي وجود داشت، انجمن خواستار واگذاري امور اداري، فرهنگي، قضائي، اقتصادي و حتي امنيتي به نمايندگيها و شوراهاي محلي، كه مستقيماً با راي مردم آذربايجان انتخاب ميگرديد، شدند. [25] در اوايل انقلاب بسياري از سياستمداران و روشنفكران آذربايجان در قالب تشكيلات عمومي همانند انجمن نويسندگان و در قالب انبوه جنبشهاي سياسي ايرانيان تلاش كردند حقوق زباني اقليتهاي قومي را در قانون اساسي جمهوري اسلامي بگنجانند. اصل 15 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ميگويد: « استفاده از زبانهاي محلي و ملي در مطبوعات و رسانههاي عمومي آزاد بوده و تدريس ادبيات آنها در مدارس رسماً آزاد است.» [26] گرچه رژيم از اجراي اين اصل ممانعت به عمل آورده ولي همين اصل بعدها مبناي اعتراضات فعالان آذربايجاني به دولت ايران در راستاي پيگيري حقوق زباني شد. وجود اين اصل در تدوين قانون اساسي نشان دهنده آن است كه تقاضاي حق استفاده از زبان در دوران انقلاب مطرح بود. حمايتي كه آذربايجانيها در طي سال 1979 و با علم به رويارويي ميان آيت الله شريعتمداري و [آيتالله] خميني، از شريعتمداري به عمل آوردند، نشان دهنده وسعت تحركات سياسي اقوام در دوران انقلاب ميباشد. اين رويارويي در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي شدت يافت. آيتالله شريعتمداري با تمركز قدرت در دست يك نفر به نام ولايت فقيه مخالف بود و معتقد بود كه اين عمل حق حاكميت را از مردم سلب كرده و در دست يك نفر متمركز خواهد ساخت لذا خواستار اعطاي حقوق محلي شد. اكثر آذربايجانيها كه به آيت الله شريعتمداري وفادار بوده و با ديدگاه او در اين مورد كه تمركزگرايي افراطي منافع استانهاي آذربايجاني را به خطر خواهد انداخت، موافق بودند به همراه ساير قوميتهاي غير فارس رفراندام دوم دسامبر قانون اساسي را تحريم نمودند. ناآرامي در تبريز عليرغم اينكه آيت الله شريعتمداري شديداً با قانون اساسي پيشنهادي مخالف بود راديو تبريز اقدام به پخش اطلاعيهاي از سوي آيت الله شريعتمداري نمود كه در آن به مقلدان خود فتوي داده بود كه در انتخابات شركت نمايند اين كار راديو تبريز به صورت هدفدار براي فريب مردم آذربايجان طراحي شده بود. هنگامي كه آنان به اين حيله پي بردند سخت عصباني شدند. دوم دسامبر 1979 تظاهرات گستردهاي در تبريز برپا شد. مردم تظاهرات كننده تعامل نادرست رسانهها با آذربايجانيها را محكوم كرده و انتخابات انجام شده را تقلبي و باطل اعلام نمودند. [27] در پنجم دسامبر 1979 مردم آذربايجان از تمام استانها روانه تبريز گرديدند تا تظاهراتي كه حزب جمهوري خلق مسلمان براي ششم دسامبر برنامهريزي كرده بود شركت نمايند. در پنجم دسامبر اهالي آذربايجان به خاطر حمله به خانه آيتالله شريعتمداري در قم، كه باعث كشتهشدن يكي از محافظان وي هم شده بود، عصبانيتر شدند. اين حقيقت كه حمله به خانه شريعتمداري پس از درخواست رژيم از او براي لغو تظاهرات ششم دسامبر صورت گرفت نشان دهنده آن است كه حكومت با اين عمل قصد ترساندن آيت الله شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان و گردن نهادن آنها به خواسته هاي خود را داشت. تظاهرات گسترده ششم دسامبر هم به مخالفت و اعتراض به قانون اساسي جديد تبديل گرديد وهم حمله به خانه آيتالله شريعتمداري را شديداً محكوم نمود. تظاهرات كنندهگان به مركز راديو تبريز، به عنوان عامل فريب مردم، حمله كرده و آنجا را اشغال كردند. مطالبات مردم تظاهرات كننده و شدت اقدام آنها نشان دهنده اين مطلب است كه موضوع قانون اساسي و حمله به خانه آيتالله شريعتمداري تنها به عنوان نقطه شروع فعاليتهاي ضد نظام مردم بود. خواستههاي تظاهرات كنندگان دو موضوع كنترل محلي بر عملكرد مسولان در آذربايجان و رسانههاي آذربايجان را كه در سراسر تابستان 1979 مورد اختلاف ميان رژيم و نمايندگان آذربايجان بود منعكس ميكرد. [28] راهپيمايان كنترل فرودگاه شهري را به دست گرفتند و نيروي نظامي مستقر در تبريز از رويارويي با معترضين اجتناب كرد. تظاهرات كنندگان از حمايت نيروهاي هوايي واحد تبريز برخوردار بودند و در سه مورد تظاهراتي كه براي حمايت از آيت الله شريعتمداري در اين دوره برگزار شد، سربازان اين واحد با لباس نظامي شركت كردند. [29] ناآرامي به سرعت به شهرهاي اطراف نيز كشيده شد و اپوزيسيون آذربايجاني كنترل بسياري از مراكز دولتي را در سراسر استان، مثلا در اورميه و اردبيل به دست گرفت. شاخههاي حزب جمهوري خلق مسلمان در اورميه و ديگر شهرهاي آذربايجان حمايت خود را از ناآراميها اعلام داشته و از آيت الله شريعتمداري در برخي موارد شورشيان تمايل مردم را در به دست گرفتن كنترل امور استاني تشديد كردند. به عنوان مثال حزب جمهوري خلق مسلمان در اطلاعيهاي كه از راديو پخش شد از مردم خواست نمايندههاي آيتالله خميني و عوامل حكومت مركزي را از قدرت ساقط نمايند. در اين اطلاعيه احترام به حقوق مردم آذربايجان و همينطور كردها تقاضا شده بود. [32] در طي تظاهرات تبريز حزب جمهوري خلق مسلمان پلاكاردهايي را به معرض نمايش گذاشت كه در آنها حق تعيين سرنوشت خود براي مردم ايران خواسته شده بود. به گفته يك شاهد عيني كه در تظاهرات شركت كرده بود اين پلاكارد به صورت كاملاً حرفهاي طراحي شده بود و حق تعيين سرنوشت براي مردم ايران را يكي از اهداف صريح حزب جمهوري خلق مسلمان بر ميشمرد. شركتكنندگان در تظاهرات روايت ميكنند كه تمام سخنرانيها به زبان آذربايجاني بود و هر كس، به جز افراد غير آذربايجاني كه قصد داشتند حمايت خود را از اعتراضها اعلام كنند، كه تلاش ميكرد به فارسي سخنراني كند توسط مردم هو ميشد. [33] هنگامي كه حكومت، شريعتمداري را تهديد نمود و از همگام شدن صددرصد وي با تظاهرات كنندگان جلوگيري به عمل آورد به معترضين ضربه سنگيني وارد شد. ششم دسامبر [ نماينده حكومت] به خانه آيتالله شريعتمداري [در قم] رفت، طي اين ديدار، كه در ظاهر ملاقات آشتي معرفي شدهبود، [وي] به شريعتمداري هشدار داد اگر در 24 ساعت آينده معترضين مركز راديو را تخليه نكنند، تبريز بمباران خواهند شد. [34] در همين زمان گارد انقلاب از طريق هليكوپتر در دانشگاه تبريز، كه در كنترل نيروهاي چپ آذربايجان بود، مستقر شدند. در اين رويارويي چپيها عمدتاً از حكومت مركزي جانبداري ميكردند. شريعتمداري نگران شد كه رژيم، آذربايجان را به كردستان دوم تبديل كند. در كردستان سركوب ناآراميها توسط حكومت منجر به كشته شدن عده زيادي از كردها گرديد. بنابراين شريعتمداري تصميم گرفت از خونريزي اجتناب كند و از درگيري طرفداران خود با حكومت جلوگيري به عمل آورد. او از مردم خواست كه كنترل مركز راديو و ساير موسسات دولتي را رها سازند. فراخوان شريعتمداري براي تخليه مركز راديو تحريف شد. اعلام كردند كه شريعتمداري با حكومت به توافق رسيده كه در كنترل موسسات دولتي به آذربايجانيها اختيارات بيشتري داده شود و انتصابات آذربايجان با تاييد وي صورت گيرد. از آنجا كه شريعتمداري مخالف دخالت مستقيم روحانيون در سياست بود، هرگز چنين نقشي را تقاضا نمي كرد. و همين امر ميتواند غير واقعي بودن مسئله را نشان دهد. بنابر تقاضاي شريعتمداري، تظاهراتكنندگان در نهم دسامبر كنترل مركز راديوي تبريز و ديگر موسسات دولتي را به افراد خميني واگذار كردند. نيروهاي حكومت به محض اشغال مجدد موسسات دولتي به دفاتر حزب جمهوري خلق مسلمان حمله كرده و بسياري از فعالين اين حزب را دستگير نمودند. گرچه تطاهراتكنندگان از ماهيت واقعي ملاقات حكومت و [آيتالله] شريعتمداري بياطلاع بودند ولي سريعا به اين نتيجه رسيدند كه حكومت قصد ندارد به حقوق اقليتها احترام بگذارد و آنها مركز راديو و ساير موسسات دولتي را بيهوده رها ساختهاند. آگاهي مردم از اين فريبكاري به دور جديدي از ناآراميها بين معترضين و نيروهاي حكومت منجر گرديد. معترضين دوباره كنترل مركز راديو را به دست گرفتند و اين محل براي دومين بار بيش از پنج هفته به دست معترضين افتاد. در طول هفته اول درگيري معترضين متحمل ضربه سنگيني گرديدند. سربازي كه در بيرون شهر تبريز مستقر بود و با حزب توده( كه آن هنگام از حكومت طرفداري ميكرد) همدلي داشت، فرستنده ارتباطي را در بناب قطع كرد و برج راديوي تبريز از كار افتاد. به اين ترتيب تصرف ايستگاه راديويي بناب بيفايده شد. [35] بنابراين حزب جمهوري خلق مسلمان وسيله ارتباطي خود را از دست داده و در سازماندهي و به حركت درآوردن مردم ناتوان ماند. با وجود اين 13 دسامبر تعداد تظاهرات كنندگان در تبريز كه از شريعتمداري حمايت ميكردند به 700000 نفر رسيد. يكي از خواستههاي آنان عقبنشيني نيروهاي غير آذربايجاني از استانهاي آذربايجان بود. [36] حكومت مجبور شد براي سركوب قيام، نيروهايي را از بيرون آذربايجان به منطقه اعزام نمايد. تظاهرات بلافاصله بعد از اعدام 11 نفر از اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان در 12 ژانويه و تصرف دفاتر آنها توسط گاردهاي انقلاب شدت يافت. شريعتمداري هرگز به خواستههاي حكومت مبني بر تعطيلي رسمي حزب جمهوري خلق مسلمان گردن ننهاد. شريعتمداري خواسته حكومت را با بدگماني چنين پاسخ داد كه با سياستهاي فعلي نظام نيازي به انحلال حزب وجود ندارد، چون اين نظام “خود ميتواند تدريجا فعاليت تمام احزاب سياسي را با ايراد اتهامهايي از قبيل آمريكايي، صهيونيستي و ضد انقلاب، غيرقانوني اعلام كرده و سرانجام آنها را از فعاليت ساقط نمايند .” [37] او در اين گفته به فعاليتهاي حكومت در تلاش براي افترا زدن به اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان اشاره داشت. حزب جمهوري خلق مسلمان هرگز به صورت رسمي منحل نگرديد. به نظر ميرسد دسامبر 1979 براي آذربايجانيها از لحاظ ارتباط با جمهوري اسلامي نقطه عطفي به شمار ميآيد. آنهايي كه تصور ميكردند انقلاب خواهد توانست به ممنوعيت استفاده از زبان مادري و فرهنگشان پايان دهد متوجه شدند كه بيش از حد خوشبين بودهاند. آن دسته از مردم آذربايجان كه از شريعتمداري جانبداري ميكردند، به ويژه پيرمردان و محافظه كاران، مشاهده كردند كه حكومت جديد قصد تحقير و انزواي وي را دارد. اين كار در آنها احساس بيزاري از حكومت را برانگيخت. پس از سركوب جنبش، ميزان مشاركت آذربايجانيها در انتخابات مربوط به نهادهاي حكومتي كاهش يافت. آنان به اين نتيجه رسيده بودند كه نميتوانند با شركت در انتخابات بر اين نهادها تاثير بگذارند. [38] شريعتمداري پس از وقايع آذربايجان، اگر چه هر روز صدها آذربايجاني مقلد خود را در منزلش در قم به حضور ميپذيرفت، از اظهار نظر در مجامع عمومي خوداري نمود و با كسي مصاحبه نكرد. اما هنگامي كه حكومت حتي پس از خروج نيروهاي عراقي نيز نتوانست جنگ ايران و عراق را خاتمه دهد، شريعتمداري به تدريج در مخالفت با جنگ با مقلدان خود صحبت مينمود. حاكميت اين مساله را عين تهديد عليه نظام تلقي نمود و در آوريل 1982 شريعتمداري را متهم به همدستي با كودتاچيان كرد. البته واقعيت آن است كه شريعتمداري نسبت به مقاصد كودتاچيها چيزهايي شنيده بود اما هرگز با آنان همكاري ننمود و چنين فرض نمود كه اگر او در مورد اين كودتا چيزهايي ميداند مطمئناً مقامات حكومتي نيز از آن اطلاع دارند. لذا از گزارش اين مساله خودداري نمود. همچنين اين ايده كه شريعتمداري به صورت فعالانه قصد داشت حكومت را از آن خود كند، با عقيده محوري وي كه مخالف حضور روحانيون در پستهاي سياسي بود تناقض دارد. شريعتمداري فقط هدايت و راهنمايي سياستمداران را وظيفه روحانيون ميدانست. يكي ديگر از مسائلي كه دست داشتن شريعتمداري در كودتا را نادرست نشان ميدهد آن است كه اپوزيسيون آذربايجاني هميشه با گلايه اظهار ميكردند كه از شريعتمداري نااميد شدهاند چرا كه وي در رويارويي با حكومت جدي عمل نكرده و فعاليت سياسي نميكند. حكومت توطئه كودتا را به عنوان عذري موجه براي عزل شريعتمداري از مقام آيتالله العظمائي[ مرجعيت] به كار بست. حكومت هم چنين با حبس خانگي و جلوگيري از دسترسي وي به مراقبتهاي بهداشتي مناسب تا زمان مرگ وي در آوريل 1986 عملا وي را در افكار عمومي تحقير كرد. بر اثر چنين برخوردهايي بود كه [برخي از]آذربيجانيها حكومت را باعث مرگ شريعتمداري قلمداد نمودند. بايد گفت حتي اگر اقدامات حكومت تاثير چنداني بر مرگ شريعتمداري نداشتهباشد، با اين حال اين امر نشان ميدهد كه آذربايجانيها چه احساسي نسبت به حكومت دارند و اين احساس چگونه بر هويت آنها به عنوان ايراني تاثير گذاشته است. در واكنش به عزل شريعتمداري و دستگيري وي در سال 1982 طرفداران وي روز 20 آوريل در تبريز شورش و ناآرامي برپا نمودند. [39] درهمان موقع بسياري از مقلدان آذربايجاني او از تبريز به قم آمدند تا حمايت خود را از وي نشان دهند. شريعتمداري به آنها گفت كه به آذربايجان برگشته و به خاطر او هيچ اقدامي نكنند. فرايند شكلگيري هويت جمعي آذربايجان پس از آشكارشدن ماهيت انقلاب اسلامي سرعت گرفت اما به يك دفعه حكومت با سركوب و قتل عام مخالفين سياسي در سالهاي 1982-1983اين فرايند به زير خاكستر رفت، نقطه اوج سركوبها، سركوب حزب توده در آوريل 1983 بود. [40] مطالبات آشكار براي برآورده شدن حقوق اقوام تا آخر اين دوره تحمل نشد و به خاطر جنگ با عراق زمينه براي فعاليتهاي فرهنگي و سياسي براي اقوام مناسب نبود. اين مطالبات پس از پايان جنگ نيز، البته متاثر از نتايج جنگ، دوباره مطرح گرديدند. بعضي از آذربايجانيها به خصوص روستائيان با وارد شدن در نيروهاي نظامي اولين برخورد تنگاتنگ خود با فارسها را تجربه كردند. آنها اكثراً قبل از اعزام به خط مقدم در شهرهاي فارسنشين آموزش ميديدند. [41] اين برخوردها عدهاي را متوجه تفاوتشان با فارسها كرد و آنها نسبت به جايگاه قوميت خود در ايران آگاه گشتند. برخي از سربازان جديد آذربايجاني به خاطر قوميتشان و داشتن لهجه در تكلم به زبان فارسي مورد استهزا و تمسخر قرار گرفتند. اين تبعيضها هويت آنها را به عنوان يك ترك و يك آذربايجاني تحكيم ميكرد. البته عدهاي بر خلاف آنچه كه گفته شد معتقدند مشاركت آذربايجانيها در جنگ باعث تقويت ارتباط آنها با رژيم و ايران گرديد. [42] در سالهاي آخر جنگ و در دوره فضاي باز سياسي بعد از جنگ تعدادي كتاب شعر و نثر به زبان آذربايجاني منتشر گرديد. اين پديده نشان ميدهد كه تحقيق و تاليف آثار غالباً در دوره جنگ صورت گرفته بود ولي انتشار آنها تا پايان جنگ و پيدايش يك فضاي سياسي مطلوب به تاخير افتاده بود. بعضي از اين شعرها به موضوعاتي ميپرداختند كه در همان زمان توسط چهرههاي روشنفكري آذربايجان شوروي مطرح ميشدند و در طي دهه 1980 شاعران آذربايجاني از دو سوي ارس به همديگر شعر اهدا مينمودند. [43] پس از پايان جنگ ايران و عراق سخنهايي در مورد لزوم گسترش زبان آذربايجاني در ايران شنيده ميشد. روزنامه كيهان در ژوئن 1988 مقالهاي با عنوان ” چند پيشنهاد در رابطه با تقويت زبان آذربايجاني” به چاپ رساند كه نويسنده براي افزايش استفاده از زبان آذربايجاني در ايران چندين راه پيشنهاد كرده بود: « توجه به زبان، ادبيات و فرهنگ آذربايجاني اهميت زيادي دارد از آنجا كه صدا و سيماي ايران بزرگترين نهاد تبليغي انقلاب اسلامي ميباشد پيشنهاد ميشود كه اين نهاد با مجوز شوراي عالي انقلاب فرهنگي اقداماتي جهت گسترش زبان آذربايجاني از قبيل تاسيس گروههاي اين زبان در دانشگاهها، ايجاد فرهنگستان اين زبان، انتشار روزنامه و مجله به زبان آذري به عمل آورد. … صدا و سيماي ايران … بايد تمام اقدامات ممكن را جهت توجه به اين امر به كار گيرد كه در ايران اقوام و زبانهاي متعددي وجود دارد و انجام فعاليتهايي براي معرفي و ترويج اين زبانها از اهميت زيادي برخوردار است.» [44] تاثير جمهوري مستقل آذربايجان به دنبال استقلال جمهوري آذربايجان، آذربايجانيان ايران در راستاي شناسايي هويت ملي و قومي خود فعاليتهاي زيادي انجام دادند. استقرار جمهوري آذربايجان هويت همقوميهاي آن سوي مرز( آذربايجانيهاي ايران) را با بحران مواجه كرد. اين مسئله عده زيادي از آذربايجانيهاي ايران را تحريك كرد تا با گروه قومي آذربايجاني احساس يگانگي بكنند اگر چه الزاما احساس مشابهي را نسبت به كشور جديد آذربايجان نداشتند. متعاقبا از اوايل دهه 1990 نمونههايي از بيانات سياسي در رابطه با هويت قومي در آذربايجان به چشم ميخورد. اين هويتجويي فزاينده در بين آذربايجانيها به معني جدايي استانهاي آذربايجاني از ايران و الحاق آنها به جمهوري آذربايجان نبوده بلكه بيشتر خواهان احقاق حقوق فرهنگي آذربايجانيها در چهارچوب مرزهاي كشور ايران بود. يكي از مظاهر ظهور هويت آذربايجاني در ايران پس از تاسيس جمهوري آذربايجان، تمايل روزافزون بين آنها به معرفي خود به عنوان ” آذربايجاني” يا ” آذري” بود. قبلاً همه خود را ” ترك” معرفي ميكردند. واژه “ترك” به خاطر سوءاستفادههاي رژيم پهلوي و جوكهاي بسيار زيادي كه براي آن ساخته بودند، براي برخي معني ضمني منفي داشت. اين تغيير، تاثير تاسيس جمهوري آذربايجان بر خود- تعريفي آنها را هم منعكس ميكند. حق استفاده از زبان آذربايجاني در ايران يكي ازموضوعات مهم فعاليتهاي سياسي در اين دوره بود. دانشجويان آذربايجاني در نامهاي سرگشاده به رهبر ايران نوشتند: « ديگر زمان آن رسيده كه با اجراي اصل قانون اساسي جمهوري اسلمي ايران مدارس دوزبانه درايران تاسيس گردند اين امرباعث جدايي ما نخواهد بود زيرا همه ما مسلمان بودن و ايراني بودن باهم پيوند داريم نه درزبان پارسي .بايد بدانيم كه اگرمساله زبانهاي بومي ايرانيان رادرنظرنگيريم وفرهنگ وديگر خواسته هاي آنان راناديده بگيريم درآينده شاهد پيامدهاي ناخوشايند خواهيم بود.» [45] در نيمه نخست دهه 1990 ادبيات آذربايجان در ايران احياء گرديد. نويسندگان زيادي كه به گسترش و ترويج زبان آذربايجاني نوشتاري علاقمند بودند، براي تسهيل خواندن متون آذربايجاني و نتيجتا افزايش تعداد خوانندگان آذربايجاني، الفباي عربي به كار گرفتهشده در ايران براي نوشتن آذربايجاني را با افزودن برخي علائم مصوت اصلاح كردند. فرهنگ لغتها و كتابهاي گرامر آذربايجاني كه در اوايل دهه 1990 منتشر شدند جدول متقابل الفباي عربي و الفباي كيريل را نيز درج ميكردند. اين امر نشان دهنده وجود علاقه به خواندن متون منتشره در جمهوري آذربايجان ميباشد. [46] از سال 1991 تا 1992 بسياري از روزنامههاي سراسري ايران مانند كيهان، اطلاعات و جمهوري اسلامي صفحهاي به زبان آذربايجاني داشتند. در اين زمان آگهيهايي در روزنامههاي فوق و روزنامههاي باكو چاپ شدند كه با آنها آذربايجانيان به دنبال خويشاندان خود، كه در دوره شوروي رابطه آنها با يكديگر قطع شده بود، بودند. در اواخر سال 1991 رژيم به چاپ منظم يك مجله آذربايجاني به نام يول مجوز داد. هر شماره از يول داراي صفحهاي به نام سوزلوك بود كه به منظور گسترش سواد آذربايجاني خوانندگان، معني فارسي چند اصطلاح آذربايجاني را ميآورد. اين قضيه نشان ميدهد كه نويسندگان يول كتابها و مقالات منتشره در جمهوري آذربايجان را مطالعه مينمودند و با خيلي از اصطلاحاتي كه در آنجا براي مفاهيم جديد آكادميك وضع ميگرديد آشنا بودند. يول همچنين ضميمهاي حاوي داستان و سرگرمي براي كودكان و نوجوانان داشت كه با قصد ايجاد علاقه در نسل جديد براي خواندن متنهاي آذربايجاني منتشر ميشد. يول بين آذربايجانيهاي ايران محبوبيت زيادي داشت اما پس از دو سال انتشار حكومت آشكارا از اين محبوبيت احساس خطر نموده و چاپ آن را متوقف نمود. عليرغم رواج استفاده عمومي از زبان آذربايجاني در دوران جمهوري اسلامي، محتواي سخنرانيهاي رسمي هنوز به شدت توسط حكومت كنترل ميشد و برنامههاي آذربايجاني رسانههاي عمومي رسمي به وسيله غير آذربايجانيها يا آذربايجانيهاي كه شديدا در فرهنگ فارسي آسيميله شده بودند صورت ميگرفت. حسين قلي سليمي در مجله وارليق زباني را كه در راديو تبريز به كار ميرفت مورد انتقاد قرار داده و اين زبان را پيدجن ( انگليسي دست و پا شكسته و مخلوط با اصطلاحات چيني) آذربايجاني ناميد. او همچنين بيان داشت كه اين زبان به اصطلاح آذربايجاني كه در راديو به كار گرفته ميشود ساخت جملهاي فارسي داشته و مخلوطي از لغات فارسي و آذربايجاني ميباشد. [47] تاثير استقلال جمهوري آذربايجان بر مطالبات آذربايجانيهاي ايران در نامهاي كه آذربايجانيها به خاتمي رئيس جمهوري ايران نوشته بودند به وضوح قابل مشاهده است. در بهار 1998 گروهي بالغ بر60 نفر از روشنفكران آذربايجاني از خاتمي خواستند كه حقوق مدني مردم به خصوص حقوق فرهنگي و زباني را افزايش دهد. آنها در اين نامه اظهار داشته بودند كه زبان آنها دقيقاً همان زباني است كه در جمهوري آذربايجان رايج است و بر خلاف ايران در آنجا آثار زيادي به اين زبان منتشر ميشود. نويسندگان نامه در تقاضا براي استفاده از زبان آذربايجاني در رسانههاي محلي ايران، گفته بودند كه زبان آنها در برنامههاي پخش شده از يك رسانه خارجي (باكو) بسيار بهتر و درستتر از برنامههاي پخش شده از رسانههاي ايران به كار گرفته ميشود. [48] در اوايل دهه 1990 برخورد آذربايجانيها با جوكهاي گفته شده در مورد قوميتشان تغيير قابل توجهي پيدا كرد. برخي از آذربايجانيها بر خلاف گذشته در برابر اهانت به قوميت خود واكنشي تند نشان دادند. بسياري از بيانيههايي كه در اين دوره توسط آذربايجانيها منتشر شد نه تنها خواهان گسترش حقوق فرهنگي و زباني بودند بلكه مسالهاي كه آن را تحقير فرهنگي ميناميدند نيز مطرح ميكردند. احساس تحقير شدن توسط حكومت به خصوص در رسانههاي آن در نامه سرگشاده دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي نيز عنوان شده بود. نويسندگان نامه سياستهاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي را توهين به زبان مردم شيعه آذربايجان عنوان نموده و پرسيده بودند كه كي به اين تحقيرها و مسخرهبازيها خاتمه داده خواهد شد؟ [49] اين تغيير احتمالاً تا حدي نتيجه اعتماد به نفس قومييي بود كه متاثر از استقلال جمهوري آذربايجان شكل گرفت. تقاضاي حقوق غيراساسي در كنار حقوق اساسي از آگاهي بالاي قومي حكايت ميكند. نتيجه يك نظرسنجي صورت گرفته در بهار 1995 توسط صدا و سيماي جمهوري اسلامي از پيشداوريهاي منفي گسترده فارسيزبان درباره آذربايجانيها پرده برداشت. [50] سوالات طرح شده در اين نظرسنجي و پاسخهاي داده شده خشم آذربايجانيها را برانگيخت و باعث واكنشهاي تند آنها شد. سلام در 21 مي 1995 خبرداد كه تعدادي از دانشجويان دانشگاه تبريز و دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران در شهر تبريز در مخالفت با اين نظرسنجي دست به تظاهرات خواهند زد. بنا بر گزارش سلام تظاهرات كنندگان اين نظرسنجي را توهين به مردم آذربايجان ايران اعلام نموده بودند. [51] ده روز پس از انتشار نظرسنجي مقامات صدا و سيماي جمهوري اسلامي هرگونه ارتباط با اين نظرسنجي را انكار كرده و اعلام داشتند كه تنها مركز تحقيقات اين سازمان اقدام به چاپ نتايج نظرسنجي كردهاست. پس از اين كار، دانشجويان آذربايجاني نامههايي به دفاتر رئيس جمهوري، نمايندگان مجلس و امامان جمعه استانهاي آذربايجان، زنجان و اردبيل نوشته و از آنها خواستند كه از بهكارگيري و ايجاد رشته زبان آذربايجاني در دانشگاه تبريز حمايت نموده و نظرسنجي را محكوم نمايند. يكي از مهمترين پديدههايي كه بر هويت جمعي آذربايجانيهاي ايران تاثير گذاشت تماشاي برنامههاي تلويزيون تركيه از سوي اكثريت مردم از آغاز سال 1992 به اين سوي بود. [52] برنامههاي تلويزيون ايران به خاطر جنبه مذهبي براي اكثريت عامه مردم چندان دلپسند نبود. بنابراين بسياري از ايرانيها كانالهاي خارجي قابل دريافت با ماهواره را ترجيح دادند. در سال 1992 قيمت ماهوارههاي خانگي به يك باره كاهش چشمگيري يافت و تهيه آنها براي خانوادهها بسيار آسان گرديد. به نظر ميرسد همين مساله پيامدهاي اجتماعي زيادي به بار آورد. آذربايجانيها كه تركي را به راحتي متوجه ميشوند ترجيح دادند كه تلويزيونهاي تركيه را تماشا كنند. آذربايجانيهاي تهران و استانهاي آذربايجاني ميگويند كه از سال 1992 به بعد برنامههاي تركيه در خانههاي آذربايجاني به طور منظم تماشا ميشده است. برنامههاي تلويزيون تركيه حتي از برنامههاي پخش شده از باكو و شبكههاي انگليسي زبان بيشتر تماشاگر داشت. بيشتر افرادي كه مصاحبه شدهاند اظهار كردهاند كه اين مساله تاثير عميقي بر هويت آنها به عنوان يك آذربايجاني و ترك داشت. بسياري از مصاحبه شوندهها خاطر نشان كردهاند كه براي اولين بار ديدهاند كه يك ترك، درست بر عكس آن چيزي كه در رسانههاي ايران ميتوان ديد، به طور مثبت، مثلا تحصيل كرده، موفق و ثروتمند تصوير شدهاست. در رسانههاي ايران ترك اغلب به عنوان “ترك خر”، مستخدم و يا يك دهاتي بيفرهنگ به تصوير كشيده ميشد. تكه تكه كردن استانهاي آذربايجان در اكتبر 1992 تهران تصميم گرفت كه استان آذربايجان شرقي را به دو استان تقسيم كرده و استان جديدي در منطقه اردبيل ايجاد نمايد. [53] نامهاي سبلان، سهند [54] و اردبيل براي نامگذاري استان جديد پيشنهاد گرديد. بحث در اين خصوص نشان داد كه بسياري از آذربايجانيها كه در ميان آنها افراد منتصب به حكومت نيز وجود داشتند تمايل داشتند كه رژيم را در اين مسئله صراحتا مورد انتقاد قرار دهند. حتي آنهايي كه خود را ايراني ميدانستند از ابقاي نام آذربايجان در اين منطقه حمايت ميكردند. در مخالفت با حذف نام آذربايجان از اين منطقه نامههايي در مطبوعات به چاپ رسيد. در اين رابطه نامهاي به قلم يكي از اهالي اردبيل در مجله وارليق به چاپ رسيد : “… گذاشتن هر نامي بر استان جديد به جز نام سرزمين مادريمان آذربايجان منطقاً درست نمي باشد…. درست است كه سبلان بلندترين كوه آذربايجان و يكي از زيباترين كوههاي جهان است ولي آيا صحيح است كه فقط نام يك كوه جايگزين منطقه با شكوه آذربايجان گردد؟…اسم “اردبيل” يكي از مراكز فرهنگي آذربايجان نمي تواند جايگزين مناسبي براي آذربايجان باشد…استان جديد تركيبي از شهرهاي سراب، آستارا، مشكين شهر، خلخال و… مي باشد. ساكنان اين مناطق اردبيلي نبوده در حاليكه آذربايجاني هستند. بنابراين انتخاب نام آذربايجان شرقي براي استان جديد با مركزيت اردبيل منطقيتر به نظر مي رسد. حذف نام آذربايجان از استان جديد با مركزيت اردبيل، قديميترين فرزند سرزمين مادريمان، از نظر ما اردبيليها ستم به ما و سرزمين مادريمان ميباشد آيا اينگونه نيست؟؟” [55] ابتدا در 15 اكتبر 1992 دولت تصميم خود را براي تاسيس استان جديد و نامگذاري آن به نام “سبلان” اعلام نمود. [56] در ژانويه 1993، در حاليكه مخالفت با تغيير نام ادامه داشت، كميسيون امور داخلي مجلس در آخرين اظهار نظر نام آذربايجان شرقي را براي استان جديد قانوني اعلام نموده و استان آذربايجان شرقي به مركزيت تبريز نيز به آذربايجان مركزي تغيير نام يافت. [57] يكي از اعضاي كميسيوني كه مسئول اين تغيير نام بود، لايحه را ارائه كرده و گفت: ” دولت در لايحه نام سبلان را براي استان جديد انتخاب نموده بود ولي با توجه به راي كميته و با توجه با اين واقعيت كه نام آذربايجان هميشه با تاريخ درخشان مردم شجاع و فداكار و معتقد و هميشه در صحنه سراسر آذربايجان عجين بوده و باتوجه به اينكه اين نام هميشه براي مردم شريف اين منطقه يادآور حماسه هاي زيادي ميباشد نام آذربايجان به استان جديد تقديم مي گردد در نتيجه جمهوري اسلامي ايران از اين به بعد سه استان آذربايجان خواهد داشت : آذربايجان غربي با مركزيت اورميه، آذربايجان مركزي با مركزيت تبريزو آذربايجان شرقي با مركزيت اردبيل.” [58] ولي دولت براي برداشتن نام آذربايجان از اين استان جديد پافشاري ميكرد و اين در حالي بود كه بسياري از آذربايجانيها مخالف اين اقدام دولت بودند. در نهايت دولت بر مردم غلبه كرد و در11 آوريل 1993 استان جديد با اسم اردبيل رسميت يافت. [59] نورالدين نوعي اقدم نماينده مردم اردبيل در مجلس تاسيس استان جديد با نام اردبيل را با مسئله ضرورت مبارزه با تاثير سياسي جمهوري آذربايجان مرتبط دانست. او گفت: ” يكي از نتايج سياسي تصميم نهايي درباره استان جديد آن است كه اين كار روياي بيروح، جنايي و زشت پانتركيسم را در منطقه (اشاره به جمهوري آذربايجان) متلاشي كرد.” [60] اين اظهارات نشان ميدهد كه تصميم به تكه تكه كردن استان آذربايجان شرقي و مشخصا سماجت حكومت در ريشهكن كردن همه نامهاي مرتبط با آذربايجان، در راستاي خواست حكومت براي از بين بردن تمام پيوندهاي موجود ميان استانهاي آذربايجان و جمهوري آذربايجان بود. حتي بعد از تغيير نام، تعدادي از آذربايجانيها به ابراز خشم خود عليه حذف نام آذربايجان از استان جديد ادامه دادند. در سال 1994 با طومارهاي متعددي كه دانشجويان آذربايجاني خطاب به سران حكومت نوشتند اين مساله دوباره مطرح شد. دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران در نامهاي سرگشاده به نمايندگان مجلس اعتراض كردند كه چرا عنوان آذربايجان در نام جديد حفظ نشدهاست. [61] دانشجويان مشكينشهري (جزو استان جديد اردبيل) دانشگاههاي سراسر كشور در نامهاي سرگشاده به حكومت جمهوري اسلامي، كه ابتدا در هفته نامه اميد زنجان به چاپ رسيد، نارضايتي كامل خود را از حذف عنوان آذربايجان از استان جديد نشان ابراز كردند. [62] فعاليتهاي سياسي مشخصه دوران بعد از استقلال جمهوري آذربايجان، شكلگيري فعاليتهاي آزاد و مشترك سياسي بود كه همه آذربايجانيها را از سراسر ايران متحد كرد. يكي از پيشرفتهاي سياسي مهم اين دوره تشكيل مجمع نمايندگان آذربايجاني در مجلس بود كه اعضاي آن را نمايندگان استانهاي آذربايجان تشكيل ميدادند. اين مجمع مسائل مربوط به استانهاي آذربايجاني و تسريع رابطه با جمهوري آذربايجان را در راس برنامههاي خود قرار داد. [63] نمايندگان آذربايجاني مجلس ايران فقط به طرح مشكلات مردم حوزه انتخاباتي خود اكتفا نكرده و آشكارا درباره مشكلات همه مردم آذربايجان اظهار نظر ميكردند. به عنوان مثال ابراهيم صراف در سال 1993 نسبت به انتخاب مديران غيرآذربايجاني براي ادارات آذربايجان و تبعيض مركز در خصوص اين استانها به تهران اعتراض كرد. [64] مطبوعات جمهوري آذربايجان و سازمانهاي مليگراي آذربايجاني فعال در بيرون از مرزهاي ايران، اغلب وجود چندين سازمان مليگراي آذربايجاني در ايران از جمله سازمان فدائيان آذربايجان و جبهه خلق آذربايجان جنوبي و سازمان آزادي بخش آذربايجان را گزارش ميكردند. [65] ارزيابي گستره فعاليت اين سازمانها و ميزان تاثير آنها بر سياستهاي ايران كار دشواري است. يكي از حوادث مهم مربوط به روند فعاليتهاي سياسي آذربايجان، در بهار1996و در جريان انتخابات مجلس رخ داد. دكتر محمود علي چهرگاني بيانيهاي در تبريز منتشر نمود كه در آن آشكارا گسترش استفاده از زبان آذربايجاني در آذربايجان شرقي را خواستار شده و اعلام كرده بود كه تمام تلاشهاي خود را جهت توسعه آذربايجان متمركز خواهد نمود. يكي از اهداف مذكور در بيانيه چنين است: «انجام اقدامات مستمر براي احياي فرهنگ ملتها درجمهوري اسلامي ،بويژه احياء و تقويت زبان، ادبيات و رسوم بومي (تركي آذربايجاني) [66]» اين بيانيه بينهايت مهم است، زيرا چهرگاني تقويت زبان تركي- آذربايجاني را به عنوان بخشي از” فرهنگ ملي اسلامي”ميداند. در واقع در بيانيه چهرگاني مواردي ديده مي شد كه در نظام جمهوري اسلامي غير معمول و تعجب آور بودند. در صفحه اول بيانيه، كه در بين مردم پخش شد، چهرگاني از راي دهندگان به عنوان آذربايجاني نام برده بود و آنان را فرزندان شجاع و وطنپرست محمد خياباني و ستارخان خطاب كرده بود. او همچنين زير عكس خود جمله اي با اين مضمون نوشته بود: «حيدربابا مرد اوغوللار دوغگينان » حيدر بابا نام كوهي است درآذربايجان كه نزد اهالي منطقه از مجبوبيت زيادي برخورداراست و براي آنها سمبل زبان وسرزمين مادري است . اين جمله كه به زبان آذربايجاني نوشته شده بود به خودي خود، در ايران كار خارقالعادهاي است. با اين اقدامات چهرگاني قصد داشت با استفاده از احساس آذربايجاني بودن در ميان مردم آنان را براي تربيت فرزندان خود بر اساس روح آذربايجاني ترغيب كند. عكس ارك تبريز كه در نزد آذربايجانيها داراي ارزش زيادي است نيز بر روي بيانيه چاپ شده بود. چهرگاني به هنگام توضيح سوابق خود بر فعاليتهايش جهت افزايش استفاده از زبان تركي آذربايجاني تاكيد كرد. او بيان داشت كه موضوع رساله دكتراي وي تاثير لغات تركي در زبان فارسي بود و يكي از يافتههاي وي اين بود كه فارسي امروزي داراي 4000 لغت تركي است. به نظر ميرسد چهرگاني قصد داشت با اين بحث ادعاهاي فارس زبانان مبني بر تكامل يافتهتر و ارزشمندتر بودن زبان فارسي را به چالش بكشد. در انتخابا ت آوريل 1996چهرگاني مورد حمايت جدي مردم قرار گرفت. اما نيروهاي امنيتي به مدت دو هفته او را بازداشت نمودند و تنها هنگامي كه انصراف خود را از رقابتهاي انتخاباتي اعلام نمود وي را آزاد كردند. اعلام انصراف وي ازانتخابات به تظاهرات 12مي تبريز انجاميد. بسياري از تظاهرات كنندگان دستگير گرديده و بنابر گزارش نشريات مختلف 5 نفر آذربايجاني پس از تظاهرات اعدام گرديدند. تهران ادعا كرد كه 5 نفر به خاطر قاچاق موادمخدر اعدام شدهاند. اما آويزان بودن اجساد آنها بر بالاي يك جرثقيل ساختمان سازي در برابر ديدگان مردم در اين دوره بسيار غيرعادي و نوعي هشدار عمومي بود. چهرگاني پس از آزادي از زندان مكررا از سوي ماموران امنيتي براي بازجويي احضار ميشد و در سپتامبر 1996 او دوباره به مدت 60 روز زنداني گرديد. چهرگاني تلاش نمود تا در انتخابات مجلس در فوريه 2000 نام نويسي نمايد اما از شركت او در انتخابات جلوگيري به عمل آمد. علاوه بر چهرگاني ديگر آذربايجانيها نيز احساس كردند كه حكومت نسبت به رفاه و رونق تبريز و آذربايجان بيتوجه است. آنها ناراضايتي خود را از عدم توسعه آذربايجان و نياز به منابع و امكانات بيشتر را آشكارا اظهار ميكردند. دانشجويان آذربايجاني در نامهاي كه در سال 1994 به رهبر ايران نوشته بودند، كاهش توسعه در آذربايجان را قوياً اعلام نموده و از نمايندگان مجلس خواسته بودند كه تمامي تلاش خود را براي ايجاد توسعه منابع در آذربايجان به كارگيرند. آذربايجانيهاي مقيم تهران نيز نسبت به وضعيت اسفناك اقتصادي خود اعتراض نمودند در آپريل 1995 در يكي از حومههاي تهران به نام “اسلام شهر” كه اكثر ساكنين آن را آذربايجانيها تشكيل ميدهند، تظاهرات خشونتآميزي بر عليه رژيم رخ داد . خواستههاي تطاهراتكنندگان عمدتاً اقتصادي بود اما اين واقعيت كه واكنش آذربايجانيها شديد بود نشان داد كه آنها اين رژيم را بيگانه ميدانند. نويسندگان نامهاي كه دانشجويان مشكيني دانشگاهيان كشور بودند خواستار برگزاري انتخابات رسمي به وسيله ساكنين آذربايجان بودند. [67] دانشجويان انتقاد نموده بودند كه استاندار اردبيل ازميان بوميان منطقه انتخاب نگرديده و حتي نميتواند به زبان آذربايجاني صحبت كند.” متاسفانه بعد از چندين ماه انتظار، وقتي به استاندار خودمان خوش آمد گفتيم او زبان ما را متوجه نشد. اين در حاليست كه نصف جمعيت اين استان هيچ آشنايي با زبان فارسي ندارند. آيا به راستي اين مساله باعث تاسف نيست و انتخاب يك استاندار از شهر مادري آيتالله مشكيني و يا از ميان اردبيلي ناممكن است؟؟؟ [68] دانشجويان سياست استخدام مديران غيربومي براي استان اردبيل را توهين به مديران بومي دانسته و گفتهاند: [69]« در زمان انتخاب استاندار جديد بسياري از چهرههاي فعال، فداكار و انقلابي از پستهاي دولتي خود بر كنار شده اند وبه جاي آنها افراد غير بومي منصوب شده كه هيچ شناختي ازمنطقه ما ندارند.آنان زبان ،فرهنگ ،ويژگيهاي جغرافيايي و ..منطقه مارا نيم دانند.اما اطمينان داريم كه چنين اقداماتي باعث شكست درحوزه هاي آموزش و پرورش و مجيط زيست خواهد شد.” [70] … [İleti kısaltıldı] شكلگيري هويت جمعي در آذربايجان ايران - براندا شفر
[…] جانبداري نمودند. تعدادي از شهروندان اورميه به تبعيت از وقايع تبريز اقدام به تصرف مركز راديو اورميه نمودند ولي اقدام آنها در آخرين لحظات به انحراف كشيده شد. [30] در شهر گرمي واقع در نزديكيهاي شهر اردبيل، نيروهاي محلي كنترل تمام موسسات دولتي از جمله زندان گرمي را به دست گرفتند. آنها تمام زندانيها را آزاد كرده و به جايش اعضاي گارد انقلاب شهر گرمي را زنداني كردند. [31]
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |